کارتن‌ خوابی فقط محدود به یک قشر خاص مانند معتادین، بزهکاران، افراد الکلی و... نیست، بلکه گاهی اوقات دیده شده است که مردان به دلایلی همچون ورشکستگی مالی و یا زنان به دلایل مختلف مانند جدایی و نداشتن سرپناه به بی‌خانمانی و خیابان خوابی روی می‌آورند. 

حتی گاهی اوقات کارتن‌خوابی که خود معلول دلایل متفاوتی است، علت بسیاری از بزه‌های اجتماعی قرار می‌گیرد و به روایتی دیگر این آسیب به‌تنهایی می‌تواند مولود بسیاری از بزه‌ها و آسیب‌های اجتماعی در سرتاسر دنیا باشد. 



کارتن‌ خوابی ارتباط مستقیم با اوضاع اقتصادی حاکم بر جامعه دارد. در هر جامعه‌ای که وضعیت اقتصادی نا به سامان و غیرمتعادلی وجود داشته باشد، کارتن‌خواب نیز بیشتر به چشم می‌خورد و از سوی دیگر دولت‌ها به این افراد به دلیل نشان دادن چهره‌ای ناخوشایند به جوامع دیگر به چشم دردسر نگاه می‌کنند.

از این هم مهم‌تر به دلیل اینکه اکثر کارتن‌خواب‌ها یا به دلایلی که مخالف با هنجارهای جامعه است به این سرنوشت دچار شده‌اند؛ یا بعد از انتخاب این روش زندگی معمولاً برای کسب مایحتاج حداقلی خود مجبور به انجام کارهایی مخالف با هنجارهای اجتماعی می‌باشند، لذا در اکثر کشورها ایجاد راه‌کارهای موقتی و یا دائم بر عهده سازمان‌های مردم‌نهاد و عام‌المنفعه است.

همان‌طور که گفته شد کارتن‌خواب در سراسر دنیا وجود دارد و تفاوت اصلی در‌باره این پدیده در کشورهای مختلف به تفاوت برخورد کشورها با این پدیده اجتماعی و یا ریشه اصلی ایجاد این پدیده برمی‌گردد، زیرا بسیاری از کشورها پذیرفته‌اند که:

 کارتن‌خوابی، نتیجه عملکرد همه افراد و تمام بخش‌های جامعه است. 


جوامعی که بار مسئولیت خود را در این ارتباط پذیرفته‌اند، به این می‌اندیشند که چطور می‌توان سرعت رشد کارتن‌خوابی را مهار کرد و آسیب‌های ناشی از این پدیده را به حداقل رساند. (برگرفته از مصاحبه عباس دیلمی زاده مدیرعامل جمعیت تولد دوباره با جام جم آنلاین) 

بنابراین دانستن روش‌های برخورد دولت و مؤسسات عام‌المنفعه با این آسیب اجتماعی، اساسی‌ترین و مهم‌ترین قدم در بهبود آن است. 

بابیان رویکردهای علمی در این زمینه می‌توان به روشی درست در برخورد با این پدیده به نسبت سیاست‌های کلی در هر سازمان عام‌المنفعه دست‌یافت و بهره‌وری در برخورد با این آسیب در خیریه‌ها افزایش پیدا خواهد کرد.


تعریف کارتن‌خوابی

در میان محققان تفاوت زیادی در خصوص تعریف مفهوم کارتن‌خوابی وجود دارد. تعاریف حداقلی، صرفاً افرادی را در برمی‌گیرند که شب‌ها را در خیابان می‌گذرانند؛ اما تعاریف حداکثری، افراد بسیار دیگری که شرایط مسکن مساعدی ندارند را شامل می‌شود.

اما بی‌خانمانی یا کارتن‌خوابی به‌ عنوان یک پدیده پیچیده دارای تعاریف متعدد و متفاوتی است که سازمان‌های مختلف و کشورهای متعدد آن‌ها را ارائه داده‌اند.‎‏‏‏‏‏‎‎‎‎‎‎‎‌‍‍‍‍‍

تعریف اول

بی‌خانمانی به سه گروه از افـراد اطلاق می‌شود؛ افرادی که به‌گونه‌ای، بـرای سـکونت و اقامت خویش سـرپناهی فـراهم کرده‌اند و در آلونک‌ها، حلبی‌آبادها، زاغه‌نشین، گودنشین، کپرنشین و حاشیه‌نشین می‌باشند. 

افـرادی کـه در خیابان‌ها و در شرایط سخت زندگی می‌کنند، غالباً به‌صورت کارتن‌خواب می‌باشند و افـرادی کـه بـه سـبب کمبـود سرپناه‌ واقعی، در نزد آشنایان یا بستگان به سر می‌برند، جز این دسته هستند. البته این گروه‌ها می‌توانند همپوشـانی هم داشته باشند. 

از منظر سازمان شهرداری افراد بی‌خانمان، به کسانی اطلاق می‌شود که معمولاً در معابر و اماکن عمومی به‌صورت شبانه‌روزی و یا صرفاً به‌صورت شـبانه زندگی می‌کنند و دارای ویژگی‌ها و مشخصه‌های زیـر می‌باشند: 

متکـدیان، کارتن‌خواب‌ها، افـراد بی‌سرپرست و طردشده از خــانواده، افــراد گمشــده و ســرگردان، افــراد در راه مانــده و امثــال آن. (سازمان رفاه، خدمات و مشارکت‌های اجتماعی، 1390)

تعریف دوم

سازمان اروپایی گونه‌شناسی بی‌خانمانی (ETHOS)؛ افراد بی‌خانمان را بر اساس محل زندگی‌شان به پنج گروه تقسیم می‌کند:

1. بی‌سرپناهان: افرادی که فاقد هرگونه سرپناه می‌باشند؛

2. بی‌خانگان: افرادی که مکانی برای خواب ندارند اما در یک سرپناه موقت اسکان یافته‌اند؛

3. ساکن در مکان‌های ناامن: کسانی‌که در محل‌هایی زندگی می‌کنند که همواره در معرض تهدید و طردشدن، قرار دارند.

4. زندگی در شرایط نامناسب: زندگی در مکان‌های غیرقانونی، تریلرهای مسکونی و...

5. زندگی در مکان‌های جمعی که نه از روی انتخاب بلکه به علت نبود توانایی جهت فراهم آوردن مکان زندگی جداگانه از روی اجبار اختیار شده است. 

همان‌گونه که مشاهده می‌کنید تعریف‌های فوق تعریف حداکثری را از بی‌خانمان ارائه می‌دهند که برخلاف عرف حاکم بر جامعه و شناختی است که مردم از واژه بی‌خانمان دارند.
هرکدام از حالات فوق (به ترتیب از 1 تا 5)، پتانسیل تبدیل‌شدن به گزینه‌ها با شرایط بدتر را در صورت عدم رسیدگی دارند.



رویکردهای نظری در تحلیل پدیده بی‌خانمانی

همان‌طور که مشاهده کردید بی‌خانمانی دارای تعاریف متعددی است که هریک از این تعاریف در تعیین نوع سیاست‌های اجتماعی بسیار مؤثر است و از سوی دیگر هر سیاست تابع رویکردی نظری است که در ذیل رویکرد نظری سه رویکرد کارکردگرایی، تضاد و طرد اجتماعی؛ موردتوجه قرار می‌گیرند. در ادامه به بررسی این سه رویکرد می‌پردازیم.

رویکرد کارکردگرایی

مطابق رویکرد وفاق، رفتارهایی که مغایر با تمامی عناصر جامعه باشند، به‌عنوان آسیب‌های اجتماعی شناخته می‌شوند.
در میان این نظریات، کارکردگرایی بر روی عواملی چون بیماری روانی، الکلیسم، اعتیاد به مواد مخدر، خشونت خانگی و فقدان یک شبکه حمایت خانوادگی، به‌عنوان عوامل مؤثر بر بی‌خانمانی تأکید می‌کند. 

این رویکرد بیش از این‌که روی عوامل ساختاری بی‌خانمانی تأکید کند، بر عوامل فردی برای تبیین بی‌خانمانی تمرکز می‌کند. 

از این دیدگاه، افراد بی‌خانمان و به‌اصطلاح کارتن‌خواب، نوعی تهدید برای جامعه محسوب می‌شوند. برای این‌که آنان از جامعه دورافتاده‌اند و تحت نظارت قواعد و قیود اجتماعی نیستند.
و از آنجاکه بی‌خانمان‌ها جزئی از سیستم نیستند، هیچ تضمینی برای رفتارهای آن‌ها وجود ندارد و احتمالاً تهدیدی برای جامعه محسوب می‌شوند. 


کارکردگرایان معتقدند که بی‌خانمانی ناشی از وضعیت آنومیک، بی‌سازمانی اجتماعی و فقر است.


در زیر به چند مورد از نظریاتی پرداخته می‌شود که ذیل رویکرد کارکردگرایی ساختی مطرح‌شده‌اند:


نظریه بوم‌شناختی

«هابر» و «تورو» (2004)؛ جنبه‌های بوم‌شناختی را به‌عنوان چارچوبی کلی توصیف کردند که می‌تواند به راهنمایی در تحقیق، مداخله و سیاست‌های مربوط به بی‌خانمانی بپردازد. 

آن‌ها متوجه شدند که نظام اجتماعی پیچیده ما نیاز به تحلیل اجتماعی گسترده‌ای نظیر تمرکز بر عوامل فردی و خانوادگی و اجتماعی دارد.
اگرچه این موضوع همیشه به‌عنوان جنبه اکولوژیکی تعریف نمی‌شود، تعدادی از محققان بر مسائل گسترده‌تر، شامل نیاز به نشان دادن نیازهای ضروری افراد و راه‌حل‌های طولانی‌مدت تمرکز می‌کنند و برخی دیگر بر سؤالات مربوط به مقصران آسیب‌ها یا مسائل نظام‌مند، گسترده‌تر متمرکز می‌شوند.


نظریه بی‌خانمانی بین نسلی

مطابق با نظریه بی‌خانمانی بین نسلی، نبود مراقبت‌های خانوادگی، خطر بی‌خانمانی را در آینده افزایش می‌دهد.
به‌طورکلی فقر خانوادگی ممکن است افراد را در دستیابی به موفقیت در زمینه کار و تحصیل با خطر مواجه سازد که در نهایت منجر به بی‌خانمانی افراد می‌شود. 

از این دید بی‌خانمانی افراد به‌ویژه نوجوان‌ها و جوان‌ها به دلیل بی‌توجهی و عدم مراقبت خانواده‌ها است که نتیجه آن بی‌خانمانی است. 


نظریه آسیب روانی

«گودمن» و همکارانش معتقدند نظریه آسیب روانی دیدگاه مفیدی برای درك بی‌خانمانی است. آسیب روانی، مجموعه‌ای از واکنش‌ها نسبت به اتفاقات برهم زننده احساس درباره حوادث کنترل نشدنی شخصی است. 

بی‌خانمانی می‌تواند نشانه‌های آسیب روانی را در بین افرادی که سابقه قربانی شدن دارند، تشدید کند. فقط تاریخ فردی نیست که می‌تواند آسیب روانی ایجاد کند و فرد را در خطر بی‌خانمانی قرار دهد؛ بلکه حادثه بی‌خانمان شدن و موقعیت بی‌خانمانی، هر دو می‌تواند آسیب روانی ایجاد کند. 

همان‌طور که در تمام نظریه‌های بالا مشاهده می‌شود، رویکرد کارکردگرایی، بی‌خانمان‌ها را به‌عنوان افراد بیکار، الکلی و مسن تعریف می‌کند. علاوه بر این، بی‌خانمان؛ فردی جدا افتاده است و کارکردگرایان آن‌ها را تهدید به‌حساب می‌آورند؛ زیرا از جامعه جدا هستند.


رویکرد تضاد

برخلاف رویکرد کارکردگرایی، رویکرد تضاد، جامعه را به‌صورت مجموعه‌ای از گروه‌های متمایز می‌داند که در تضاد و تعارض دائمی هستند. 

در این رویکرد، کارتن‌خوابی؛ رفتار فردی محسوب نمی‌شود بلکه مشکلی ساختاری در جامعه است. همچون فقر، کارتن‌خوابی نیز نتیجه گریزناپذیر مالکیت ابزار تولیدی است. 

از این دیدگاه، فقر و وضعیت اقتصادی، علت اصلی کارتن‌خوابی است. آن‌ها همچنین بر رابطه بین کمبود واحدهای مسکونی مناسب برای افراد کم‌درآمد و بیکاری نیز تأکید می‌کنند. 

نظریه‌پردازان تضاد بر عواملی چون سوءمصرف مواد، مصرف الکل، بیماری‌های روانی و بی‌سازمانی خانواده برای تبیین علل کارتن‌خوابی کمتر متمرکز می‌شوند، زیرا معتقدند این عوامل فردی نیست که موجب کارتن‌خوابی افراد می‌شود بلکه عوامل ثانویه در این امر دخیل است.
لذا عوامل ساختاری و اجتماعی تأثیر عمده‌ای بر وضعیت نابسامان زندگی کارتن‌خواب‌ها و فقرا دارد و یا اینکه موجب تداوم کارتن‌خوابی می‌شود.

رویکرد طرد اجتماعی

طرد اجتماعی مفهومی فراتر از فقر و تهیدستی است. مفهوم طرد اجتماعی در واقع موضوع جدیدی نیست بلکه می‌تواند همان موضوعی باشد که «اسمیت» در قرن 18 به آن اشاره‌کرده و از آن به‌عنوان اعلام و اظهار ناتوانی که در جامعه بدون شرمندگی، یاد کرده است.

واژه محرومیت اجتماعی از میانه‌های دهه 1980 رایج شده و اغلب به‌جای واژه فقر مورد استفاده قرار می‌گیرد. طرد اجتماعی نیز در واقع نوعی رانده شدن است و معمولاً در برابر مشارکت قرار می‌گیرند. 

بر اساس این دیدگاه، طرد اجتماعی و فقدان قابلیت‌های اجتماعی با یکدیگر رابطه تنگاتنگی دارند، لذا هرچه فرد از کمبود یا فقدان قابلیت‌های اجتماعی مانند سطح سواد، سلامتی و مهارت شغلی برخوردار باشد به همان میزان از منابع مادی، روابط اجتماعی و فعالیت‌های مدنی به دور بوده و در نتیجه دچار طرد اجتماعی خواهد گردید. 

می‌توانیم بگوییم بی‌خانمانی تحت تأثیر فقدان و یا کمبود قابلیت‌های اجتماعی به وقوع می‌پیوندد یا به بیانی دیگر افراد هنگامی بی‌خانمان می‌گردند که در اثر کمبود قابلیت‌های اجتماعی دچار طرد اجتماعی گردیده‌اند و از این‌‌رو بیخانمان و کارتن‌خواب می‌شوند. 

بی‌خانمانی و نمود آن به‌صورت کارتن‌خوابی تنها به فقدان سرپناه یا فقدان فضایی، محدود نمی‌شود بلکه به روابط اجتماعی نابرابر نیز اشاره دارد که برای فرد و افراد شکلی از حس تعلق و همبستگی را ایجاد می‌کند. 

بر این اساس، فقدان سرپناه تنها به یک بُعد از طرد اجتماعیِ گروهی از افراد جامعه، اشاره دارد که در اکثر موارد با مشکلات متعدد و مرتبط اقتصادی، اجتماعی، فیزیکی و روانی مواجه هستند.

«کلپام» و «اوانز» (2000) در بررسی بی‌خانمانی، ادعا می‌کنند که میان بی‌خانمانی و گستره‌ای از محرومیت‌ها که طرد اجتماعی خوانده می‌شوند، رابطه‌ای قوی وجود دارد. 

از نظر آن‌ها این رابطه پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. زیرا بی‌خانمانی هم معلول طرد اجتماعی است و هم می‌تواند علت آن باشد.
محرومیت اجتماعی شکلی از ویژگی‌های بی‌خانمان‌هاست اما ازنظر آن‌ها باید در این خصوص با احتیاط صبحت کرد. 

خطر بی‌خانمان شدن برای فردی از اقلیت نژادی که از تبعیض در جامعه رنج می‌برد، بیش از فردی است که متعلق به گروه اکثریت است. یک جوان فراری از خانه یا مجرم آزاد شده از زندان نیز ممکن است به یک بی‌خانمان تبدیل شود. 

بنابراین، اگرچه محرومیت اجتماعی نقش مؤثری دارد اما همواره یک عامل نهایی وجود دارد که فرد را به یک بی‌خانمان مبدل می‌سازد؛ این عامل می‌تواند گسست روابط خانوادگی یا از دست رفتن دارایی‌ها در زمان زندانی بودن باشد. 

طرد اجتماعی و محرومیت؛ شرایطی را فراهم می‌کند که یک رویداد تروماتیک در زندگی، به بی‌خانمان شدن یک فرد منجر می‌شود.


فهم ارتباط میان بی‌خانمانی و محرومیت به سبب روشن نبودن از جهت علّی رابطه، بسیار دشوار است. مثلاً گفته می‌شود بیماری جسمی یا روانی و یا اعتیاد به مواد مخدر عوامل مهمی در بی‌خانمان شدن افراد است. اگرچه اهمیت این عوامل را نمی‌توان انکار کرد اما به‌سادگی می‌توان تصور کرد بی‌خانمانی عامل اعتیاد یا بیماری فرد باشد. 

وضعیت اسفبار زندگی در شرایط سرد، نمناك و آلوده می‌تواند منشاء بسیاری از بیماری‌های جسمی و تجربه دردناك بی‌خانمانی و عامل بیماری روانی افراد باشد.


رویکرد چند علتی روانی_اجتماعی

این الگو بیان می‌کند که محرومیت فرهنگی و اجتماعی و عاطفی، با بی‌خانمانی نوجوانان ارتباط دارد. این محرومیت‌ها، نبود عاطفه و ملایمت کافی، پرورش ناکافی مهارت‌های بین فردی در خانه و محیط را دربرمی‌گیرد که در تشویق رشد و پیشرفت فرد با شکست مواجه می‌شود. 

از لحاظ تجربی، «شوتیزر» و «هایر» دریافتند که والدین نوجوانان بی‌خانمان، در مقایسه با والدین نوجوانان خانه‌دار، از نوجوانان خود کمتر مراقبت می‌کنند.
علاوه بر این که خانواده‌های نوجوانان بی‌خانمان کشمکش و ناسازگاری بیشتر و پیوستگی کمتری با یکدیگر داشته‌اند و این نوجوانان، محیط خانوادگی‌شان را نسبتاً غیرجذاب یافته‌اند. 

براساس این الگو شناخت بی‌خانمانی جوانان، از تجربه‌های تجاوز جنسی و جسمی صریحاً نام می‌برند؛ اگرچه این الگو به‌طور واضح و مشخص، جنبه‌هایی از زندگی خانوادگی را که مربوط به بی‌خانمانی جوانان است، روشن می‌کند و تنظیم زمانی مداخلات طبق این الگو، با آنچه از طریق نظریه‌های توسعه خطر و آسیب روانی بیان می‌شود، متفاوت نیست.

کلام آخر

در این مقاله برای شناخت صحیح از پدیده کارتن‌خوابی و ابعاد آن تعاریف علمی این پدیده و رویکردهای نظری در تحلیل علل و چرایی ایجاد چنین پدیده اجتماعی، مورد بررسی قرار گرفت. 

آنچه در تعاریف کارتن‌خوابی یا بی‌خانمانی مورد توجه است این است که تعاریف طیف گسترده‌ای را از انسان‌های بی‌سرپناه و خیابان خواب تا انسان‌هایی که در شرایط نامناسب زندگی می‌کنند در برمی‌گیرند. 

در رویکردهای نظری به این موضوع نیز نگاه‌های متفاوتی وجود دارد. در رویکرد کارکردگرایی کارتن‌خوابی به‌عنوان یک رفتار فردی برای جامعه تهدید محسوب می‌شود، در رویکرد تضاد، عامل ایجاد این پدیده مشکلات ساختاری جامعه دانسته می‌شود و در رویکرد طرد اجتماعی با نگاهی کلان‌تر به موضوع فقر و کارتن‌خوابی نگریسته می‌شود. 

قابلیت‌های اجتماعی و روابط اجتماعی نابرابر را مورد بررسی قرار می‌دهد، درنهایت رویکرد چند علتی روانی_اجتماعی همه تقصیر را بر دوش جامعه یا فرد نمی‌اندازد بلکه هم اجتماع و هم وضعیت روانی فرد را در ایجاد این پدیده، دخیل می‌داند.


نویسنده: علیرضا اکرامیان