هر چه میگذرد سازمانهایی که به دنبال تاثیرگذاری مثبت اجتماعیاند، بیشتر به این باور میرسند که سازمانهای مردم نهاد میتوانند از نحوه اداره سازمانهای تجاری، درسهایی بیاموزند. دایانا آیتون-شِنکر متخصص در حوزه راهبردهای تاثیرگذاری اجتماعی و موسس و مدیرعامل شرکت گلوبال مومنتا است.
دایانا در دانشگاه نیو اسکول در شهر نیویورک، کارآفرینی اجتماعی تدریس میکند. تالیف چندین کتاب و چندین دهه فعالیت و تجربه در سازمانهای مردمنهاد در امریکا و در سطح بینالملل از دیگر سوابق او است. او در این گفتگو توضیح میدهد که چطور به افراد یا سازمانها کمک میکند تا بتوانند از طریق کارآفرینی اجتماعی، تاثیرگذاری خود را بهینه کنند.
متن گفتوگو
خب دایانا، بگذار با این سوال شروع کنم، چه تجربههای شخصیای بر مسیر شغلی شما تاثیر گذاشته و به شما انگیزه داده تا در حوزه کارآفرینی و خلاقیت اجتماعی فعالیت کنید؟
خب، چیزهای زیادی بوده. اما ورود من به عرصه کارآفرینی خلاقانه اجتماعی بیشتر از آنکه طراحی شده باشد، امری قابل پیشبینی بود. من همیشه به سمت کارهایی که مروج عدالت اجتماعی در دنیا هستند، کشش داشتم و فکر میکردم که لازم است این کارها را با نگاه و چارچوب قانون حقوق بشر انجام دهم و با همین نگاه فعالیتهایم را شروع کردم و وارد این عرصه شدم. خیلی زود فهمیدم که آن روشی که میخواستم با آن از اهرم قانون و حقوق بشر برای ترویج عدالت اجتماعی جهانی استفاده کنم، واقعا وجود خارجی نداشت. احتیاج داشتم آن را از نو بیافرینم. و معلوم شد که من در چگونه انجام دادن آن قابلیتهای کارآفرینی دارم.
پیش از فراگیر شدن اصطلاحات خلاقیت اجتماعی و کارآفرینی اجتماعی، من فکر میکردم که صرفا دارم کارم را می کنم، یعنی راههای جدیدی برای انگیزهبخشی و به جنبش درآوردن مردم و منابع برای تاثیر اجتماعی پیشرونده خلق میکنم. چیزی که الان به آن «خلاقیت اجتماعی» و «کارآفرینی اجتماعی» میگوییم. الان هم دارم این فعالیتها را انجام میدهم و دیگران را هم راهنمایی میکنم که چهطور میتوانند تاثیر خود را بهینه کنند. علاوهبراین که کارآفرینی اجتماعی درس میدهم، در این حوزه مربیگری میکنم.
من فکر میکنم که مفاهیم «خلاقیت اجتماعی» یا «کارآفرینی اجتماعی» مدام در حال عوض شدن است، همانطور که دنیا مدام تغییر میکند. آیا حس میکنید که کانون توجه افراد یا آنچه از این عبارتها مدنظرشان است در طی سالیان تغییر کرده است؟ و چطور تغییر کرده است؟
فکر میکنم هم تغییر کرده، و هم تغییر نکرده است. ما به ابزار و راهبردهای جدید احتیاج داریم. و ایده گرفتن و اقتباس کردن از مفاهیم دنیای تجارت و کسب و کار خصوصی، روشی خلاقانه است که میتوانیم با آن کارمان را در حوزه اجتماعی بهتر کنیم.
اقتباس کردنِ زبان خلاقیت، مهم و هیجانانگیز است چون ما را بهطور اساسی مجبور میکند تا چگونگی ایجاد تغییر را مدام تکرار و بازتکرار و تجدید کنیم. ما اینطوری نوآفرینی میکنیم. بنابراین از این لحاظ فکر میکنم زبان جدید بازتاب یک تغییر است.
در ضمن فکر میکنم که این زبان باعث تغییر در چگونگی انجام دادن کارمان شده است. بهنظرم همیشه میل به ایجاد تغییر در افراد وجود دارد. میل افراد برای داشتن کار ما، زمان ما، تلاشهای ما، انرژی ما و منابع ما اهمیت دارد و تولید ارزش میکند.
فکر میکنم که این یک محرک خیلی عمیق و ذاتی در انسان است. این واقعیت خیلی هیجانانگیز است که ما اکنون میتوانیم چنین چیزی را به وضوح بیان کنیم و این محرک را در ابزار و گزینههای جدیدی که ممکن است افراد بیشتری را درگیر کند، شناسایی کنیم و مردم بیشتری را به جنبش در آوریم تا متوجه قابلیتهایشان برای ایجاد تغییر بشوند. و درحال حاضر در خلاقیت اجتماعی و کارآفرینی اجتماعی ما در این مرحله قرار داریم.
شما در سازمانتان به متقاضیان کمک میکنید تا طرحهای خلاقیت اجتماعی و کارآفرینی اجتماعیشان را ایجاد کنند. لطفا فرآیندی را که برای تعیین مناسبترین طرح برای آنها به کار میبرید برایمان توضیح دهید؟
من راه حلِ حاضرآمادهای ندارم ولی میدانم که من بهعنوان یک شریک فکری حاضر میشوم. بنابراین، بهعنوان شریک فکری، یک شنونده خوب و هوشیار برای مشتریام هستم. مشتری من میتواند یک فرد، خانواده، بنیاد، سازمان، یک شرکت، یا مشاوران آن باشد. من تلاش میکنم که بفهمم نیازهایشان چیست، چشماندازشان چیست و چه منابعی دارند و بعد برمبنای این عوامل راهبرد را طراحی میکنیم.
بنابراین، اگر راهحلی به ذهنم برسد که فکر کنم تمام نیازهای آنها را برآورده میکند، فرصت واقعا مهمی را که آنها شاید الهامبخش من شوند که خودشان به آن برسند یا پیشنهادش را بدهند، ممکن است از دست بدهم. ما با هم همکاری میکنیم تا راهبرد بهینهای برای آنها پیدا کنیم.
من همیشه تاکید میکنم که «تاثیرتان را بهینه کنید». این معنیاش لزوما این نیست که «تعداد اعداد را طبق الگوریتمی زیاد کنید که من از پیش متصور شدهام». معنیاش این است که «راهبرد بهینه برای شما چیست؟» بعد، به جای تحمیل راهحل به مشتریان، ما به عنوان شرکا آن را با هم خلق میکنیم.
مهمترین چیزهایی که میخواهید راجع به مشتریانتان یاد بگیرید چیست؟ سعی دارید چه چیز یاد بگیرید تا به آنها کمک کنید که بهینه رفتار کنند؟
چه سوال خوبی. از خودم میپرسم «چه چیز به آنها انگیزه داده یا محرک این بوده که به من مراجعه کنند؟»، «چه چیز شبها بیدار نگهشان می دارد و صبحها باعث میشود از جایشان برخیزند؟» و اگر جواب اینها را پیدا نکنم یکی چیزی این وسط گم شده است و احتیاج داریم که بیابیماش. احتمالا این اولین چیزی است که نیاز داریم درباره آنها یاد بگیریم.
دومین نکته، بیشتر عملی است: «منابعی که آنها در توانشان است که برای این چشم انداز فراهم کنند چیست؟» و احتیاجی نیست که این منابع منحصرا مالی باشند ولی [ترجیحا]، طیف کامل منابعی که میتوانند فراهم کنند چیست؟
و بعد سومین نکته، ظرفیت ساختاری سازمانشان است. این که شیوه و سبک کار در سازمانشان چیست؟ دلشان میخواهد حسابی در ماجرا دست داشته باشند یا برعکس بگذارند کارها روند خودشان را طی کنند؟ نقشی که دوست دارند بازی کنند چیست؟ عوامل موفقیتشان چه چیزهایی است؟
یک چیزی که من معمولا از مشتریانم می پرسم تا آنچه را که باید دربارهشان بدانم یاد بگیرم این است: زمانی که در مسلطترین حالت به اوضاع هستند، وقتی میدانند که همهچیز روی روال دارد پیش میرود و آنها کارشان را به نحو احسن دارند پیش میبرند و همه چیز بهنظر درست است و دارند بازخورد و نتایج دلخواهشان را میگیرند، چه عواملی بوده که باعث شده به آن لحظه برسند؟ و همه ما چنین لحظاتی را داشتهایم… افرادی که گفتگوی ما را میشنوند ممکن است فکر کنند «میدانم این لحظه برای من چه وقتی بوده است. آن موقع مشغول چه کاری بودم؟ با چه کسی بودم؟ چه نقشی داشتم؟» اگر من بتوانم این را بفهمم و یاد بگیرم، میتوانم بهتر بفهمم که چطور با آن شخص کار کنم تا تاثیر اجتماعیاش را بهینه کنم، چیزی که مخصوص او و طبق نیازهای او طراحی میشود.
شما در دانشگاه هم کارآفرینی اجتماعی تدریس میکنید. بزرگترین چیزی که سعی میکنید به دانشجویان یاد بدهید چیست؟ و مهمترین چیزی که آنها به شما یاد دادهاند، چیست؟
چیزی که هر بار از دانشجویان یاد میگیرم، عطش سیریناپذیر و میل به این است که بخشی از تاثیر اجتماعی (اگر بتوانیم اسمش را این بگذاریم) باشم. چیزی که درس میدهم و بیش از هر چیز میخواهم آن را به دانشجویان انتقال دهم این است که همه ما در این زمان و این فرآیند نقشی برای بازی کردن داریم. و دنیای ما به همه ما احتیاج دارد. بنابراین، هیچکس خالی از مسئولیت نیست. و هیچکس نامربوط نیست. همه مهماند. قرار نیست همهمان کارآفرین اجتماعی شویم، ولی نکته اینجاست که برای ایجاد تغییر احتیاج نیست همه کارآفرین اجتماعی باشند.
ما میتوانیم کارآفرینی اجتماعی را بهعنوان محرکی برای تغییر اجتماعی بفهمیم که بعد مشخص کنیم «من کجای جامعه ایستادهام؟» آیا من در حال سرمایهگذاری هستم یا به دنبال فعالیتهای خیرخواهانه میروم و از این طریق در مدیریت مالی این نوع تغییرات اجتماعی مشارکت میکنم. یا شاید یک مصرفکننده خودآگاهم یا یک معلم یا نقش مهم دیگری در این تصویر بزرگتر دارم. اما به هر حال یک جایی دارم، و دست خودم است که بلند شوم و امتحان کنم و وقت را غنیمت بشمارم چون زمان انجام دادن آن همین حالا است.
این در واقع من را به سوال بعدی میبرد. خلاقیت اجتماعی اغلب نوعی از همکاری و شراکتهایی را میطلبد که در آن از همه حوزههای مردمنهاد، غیرانتفاعی، خصوصی، و دولتی حضور دارند. فکر میکنید چطور افراد از درون این حوزههای مختلف میتوانند شرکای بهتری برای یکدیگر باشند؟
فکر میکنم به همان شیوهای که برای هر چیز دیگری شرکای خوبی هستیم اینجا هم همین است، یعنی متقابلا باید از رابطه منفعت ببریم و اهمیت این مساله را بدانیم، به هم احترام بگذاریم و ارزشهای برابر یکدیگر را در این فرآیند بشناسیم. و من فکر میکنم هر چه بیشتر به این درک برسیم که به حوزهها و صنایع مختلفی احتیاج داریم که با هم برای حل مشکل (یا حتی بهتر از آن: جلوگیری از بروز مشکل) کار کنند، شراکتهای بزرگتر و بهتری بین بخشها بوجود خواهد آمد.
و ما در این فرآیند به همگرایی، همآفرینی، و همکاری بیشتر احتیاج داریم که شفافیت و اصالت بیشتری را منعکس یا ایجاب کند. بنابراین این یک جابهجایی در قدرت است، چون تا پیش از این، ما عادت داشتیم حوزهها را از هم متمایز کنیم. من امیدوارم و میبینم که ما داریم به نقطهای میرسیم که تشخیص میدهیم قدرت واقعی در حضور داشتن توامان ما با یکدیگر است. و این جایی است که شما شراکت واقعا قدرتمندی دارید.
فکر میکنید رهبران خوب برای بهدست آوردن حمایت در تمام سطوح سازمان چه کار میتوانند انجام دهند؟ چه کار میتوانند بکنند تا به افراد نشان دهند که «این کار، صرفا یک کار جنبی نیست که انجام میدهیم» بلکه «امری حیاتی برای ماموریت سازمان است»؟
خب، فکر میکنم نقشی که رهبری میتواند در فرستادن این پیغام بازی کند واقعا مهم است. و نشاندهنده تعهد و اصالت است. بنابراین اگر رهبری باشد که منابع (مالی، زمانی، موقعیتی، ساختاری) را به پروژههای تاثیرگذاری اجتماعی اختصاص دهد پیغام خیلی قویای دارد میفرستد که این یک فعالیت اتفاقی و حاشیهای نیست. این یک جزء مهم سازمان است.
فکر میکنم که یک جزء مهم دیگر این است که بگذارید این پروژه برای رهبر، اصیل باشد. وقتی رهبر خودش می آید و درباره نوآوریهای تاثیر اجتماعی حرف میزند، نه بهعنوان یک جزء جدا که مثلا بگوید: «خب امروز میخواهم روز تاثیر اجتماعیام باشد» بلکه بخشی از این باشد که من چطور روزم را پیش میبرم، و چطور کسب و کارم را جلو میبرم، اینطوری اصالت را میشود واقعا حس کرد. افراد به چیزی که حقیقی و صادقانه است، واکنش نشان میدهند. قطعا میتوانیم بفهمیم که چه وقتی اصالت وجود ندارد.
برای کارآفرینان اجتماعی جوان که تازه وارد این فضا شدهاند چه توصیهای دارید؟ فکر میکنید بزرگترین نیازهایی که در زمینه منابع دارند چیست؟
خب، فکر میکنم چند منبع کلیدی است که به آن نیاز دارند. فکر میکنم که داشتن سرمایه کافی امری ضروری و بسیار مهم است. و میدانم که بسیاری از همکاران و تامینکنندههای مالی میگویند، «هیچوقت موضوع پول نیست». آنها همیشه چیز دیگری میخواهند. و این درست است. مگر اینکه شما اصلا پول نداشته باشید. و بعد حدس بزنید ماجرا چیست؟ واقعا خود پول است. بنابراین فکر میکنم که حمایت سرمایهای و مالی بسیار مهم است.
دوم، جامعه. و منظورم از جامعه زیربناست - فضای فیزیکی که واقعا بروید آنجا با مردم در تعامل باشید - و جامعهای از منابع انسانی - افراد و همقطارانی که با آنها مشغول شوید و از آنها برای اجرای ایدهها، انگیزه و الهام گرفتن مورد حمایت قرار بگیرید.
و بعد فکر میکنم که بسیاری از کارآفرینان احتیاج به پایداری و تداوم دارند تا فعالیتهایشان را استمرار ببخشند. و بعضی اوقات این یکی دیگر از اجزایی است که زیربنای سرمایه یا اجتماع به آن نیاز دارد. اما بعضی اوقات نیاز به تکرار دارید. بنابراین اجزای ساختاری وجود دارد که ما احتیاج داریم آن را بفهمیم و بازگو کنیم و هدایت کنیم، و بعد آن را در فرآیند نوآفرینی یک شرکت بازبینی کنیم. و برای این کار واقعا مفید است که مشاوران بزرگ، یک سر مربی و یک مربی داشته باشیم. اما اینها منابعیاند که به تداوم فعالیتهای شما کمک میکنند.
من فکر میکنم کارآفرینان اجتماعی گمان میکنند که میتوانند چیزی خلق کنند و آن را به تنهایی جلو ببرند. اما در واقع احتیاج دارید که بخشی از مدیریت زنجیره تامین باشید. بنابراین، احتیاج دارید توجه کنید که مشتریان شما چه کسانی خواهند بود، و تامینکنندگان شما چه کسانی خواهند بود. و بهرهگیری از مشاوره هم خیلی مهم است. شما احتیاج به کسی دارید که از شما بیشتر بداند. همچنین کسی را میخواهید که از شما کمتر بداند. شما به کسانی احتیاج دارید که از شما باتجربه تر و کمتجربهتر باشند، کسانی که از حوزههای دیگری میآیند، کسی که از وجه دیگری از فرآیند کسب و کار میآید. و داشتن این شجاعت برای دعوت از مردمی که از شما باهوشترند به دور یک میز با دانشی که شما ندارید یک بخش خیلی مهم از تشکیل دادن تیمتان است.
و سوال آخر، بهترین پندی که تا به حال درباره رهبری شنیدهاید چه بوده است؟
این سوال عالی است و من واقعا دلم میخواست برایش جواب شایستهای داشتم. بهترین پندی که فکر میکنم تا به حال شنیدهام واقعا پند نبود. بهترین پندی که به آن رجوع میکنم از یکی از همکارانم است، جوی اندرسون، که گفت: «به لطف و بخشایندگی اعتماد کن تا تو را شگفتزده کند». و من عاشق این پندم. بهعنوان یک رهبر، فکر میکنیم همه چیز درباره مدیریت کسب و کار است و مهارتهایی که باید پرورش دهیم، اما من مطمئنم که این مهارتها را داریم. اطمینان دارم که یک رهبر باهوش است و بینش دارد و بامهارت و بااستعداد است. و بعد، ماجرا آغوش گشودن به روی آن جادو، آن کیمیای نیکبختی و آن فرصتی است که به سراغ شما میآید.
دایانا آیتون-شِنکر متخصص در حوزه راهبردهای تاثیرگذاری اجتماعی و موسس و مدیرعامل سازمان گلوبال مومنتا است. همچنین او استاد دانشگاه است و در دانشگاه نیو اسکول در شهر نیویورک، کارآفرینی اجتماعی تدریس میکند. تالیف چندین کتاب و چندین دهه فعالیت و تجربه در سازمانهای مردمنهاد در امریکا و در سطح بینالملل از دیگر سوابق ارزشمند او است. اصل این گفتوگو را در تارنمای فروم اقتصاد جهان میتوانید مشاهده کنید.
منبع: nonprofit tech for good
دیدگاه خود را بنویسید