تفکر سالهاست که منشأ درآمد ماست. بر همین اساس همه میدانیم که خروجیهایی مانند شبکههای اجتماعی یا ابزارهای پیامرسان یا همین تلفن همراه، حاصل تفکراتی هستند که به مدد فناوری به محصولات و خروجیهایی منجر شدهاند. به همین دلیل توجه به تفکر و اصلاح شیوههای تفکر، یکی از پرمخاطبترین حوزههای توسعه فردی است. بله، درست خواندید، اینها حوزههای توسعه فردی هستند. خلاقیت، تفکر درست، و تفکر طراحانه (که در مقابل واژه Design Thinking در ادبیات ما استفاده میشود)، همه و همه قابل توسعه هستند. این درست است که نوابغ، با آموزشهای کمتری (دقت بفرمائید، آموزشهای کمتر، نه بدون آموزش) توانستهاند دستاوردهای بزرگی داشته باشند، اما امروزه علم دریافته که این خصیصهها قابل توسعه هستند و بسیار در این حوزه کار شده است.
راستی چرا علم به توسعه این خصیصهها در افراد روی آورده است؟ علت آن است که نیازهای کسب و کارها با تعداد کم نوابغ قابل رفع نبودهاند. علما در پی آن رفتهاند تا ببینند که آیا امکان بازتولید این نوابغ وجود دارد؟ و خوشبختانه پاسخ مثبت بوده است.
برای توسعه شیوههای مناسب تفکر هم ابزار وجود دارد هم روش. شاید مهمترین ابزار در این حوزه نقشههای مغزی یا همان MindMap باشد که هم اینجا و هم در منابع دیگر به وفور در مورد آن صحبت شده است. در مورد روشها هم منبع و مرجع زیاد است. شما هم میتوانید روش فکر کردن خود را توسعه دهید یا اصلاح کنید تا به آن نوابغ نزدیک شوید. اگر دوستان نابغه شما، از تمرینهای این حوزه دوری کنند، حتی شما این شانس را خواهید داشت که به سرعت از آنها پیشی بگیرید.
در حوزه تفکر طراحانه، کتاب هم وجود دارد. مثلاً کتاب Designing for Growth یا کتابهای دیگری که با یک جستجوی سریع میتوانید آنها را بیابید. نوشته شدن کتاب هم نشان میدهد که این مهارت آموختنی است و نکاتی دارد که باید رعایت کرد.
در نگاه سنتی به نوآوری، خلاقیت و شیوههای فکر کردن برای یافتن راهی تازه، که تفکر طراحانه یکی از این شیوههاست، فرض بر این است که وقتی به بن بستی میرسیم، فقط یک معجزه میتواند ما را نجات دهد. معجزهای که فقط برخی افراد خاص (نوابغ) میتوانند انجام دهند. در واقع در این نگرش فرض بر این است که نوآوری یک جعبه سیاه است که کسی از درون آن اطلاع ندارد. چیزی مثل تصویر زیر:
این تصویر بسیار ساده توضیح میدهد که در نگرش سنتی، مشکلی یا نیازی هست، که طی مسیری (که از مختصات آن کسی جز آن نابغهها اطلاعی ندارد) به موفقیت یا درآمدی منتهی میشود. پس بهتر است من و شما در پی یافتن آن مسیر نباشیم. چون دانستن آن نبوغی ذاتی میطلبد که تعداد کمی از افراد از آن بهرهمند هستند!
این نگرش امروزه منسوخ است. برای غلبه بر این نگرش فرایندها و روشهای متنوعی طراحی شده که آنچه در این نوشته آمده نظر خانم Jeanne Liedtka است. ایشان که خود معترف است یکی از آن نوابغ نیست و یکی از غیر خلاقترین انسانهاست، این مسیر را با یک فرایند جایگزین کرده است که تصویر آن را در تصویر زیر مشاهده میکنید:
ایشان برای هر یک از این گامها، اقداماتی را تصویر میکند که به راحتی و با مقداری تمرین و استفاده از ابزارهای درست، من و شما را هم موفق میکند که دستاوردهایی به همان اندازه خوب، خواهد رساند.
مسلما این تنها نگاه و تنها روش نیست، در این راه هم خلاقیتهای زیادی به کار رفته و روشهای و ابزارهای متنوعی ارائه شده است. با کمی جستجو شما هم میتوانید ابزارهای خود را انتخاب کنید، یا شاید بسازید!؟
مسلماً پرداختن به این موضوع و این گامها در این نوشته مختصر نمیگنجد، اما خوب است همه بدانیم که خلاق بودن و ارائه راهکارهای بدیع برای رفع یک مشکل مهارتی است آموختنی، نه موهبتی ژنی و ذاتی.
خلاقیت را از همین جا شروع کنید و با حدس زدن اقداماتی که در هر گام، بر اساس نوشتههای تصویر فوق، باید انجام داد، خلاقیت و تفکر خود را برای رفع یک مشکل، بیازمائید.
ترجمه: یاری کده
دیدگاه خود را بنویسید