هرطرف را که نگاه میکنیم انگار یک نفر مشغول تاسیس یک سازمان مردمنهاد جدید برای مبارزه با یک مشکل اجتماعی است. در آمریکا تعداد سازمانهای مردمنهاد از یک میلیون در اواسط دهه ۹۰، در طی ۱۲ سال به بیش از یک و نیم میلیون رسیده است. این یعنی در طول ۱۰ سال هر هفته ۸/۱ سمن جدید به ثبت رسیدهاند. این آمار تنها مربوط به نوع خاصی از سازمانهای مردمنهاد است که شامل بخشودگی مالیاتی میشوند، اما درواقع سازمانهای مردمنهاد انواع دیگری هم دارند. برای مثال انجمنها، اتاقهای بازرگانی و گروههای فعال سیاسی در آماری که گفته شد، گنجانده نشدهاند و یا مشارکتهای خیریه مردمی حتی در مقیاس کوچک مثلا جمعآوری پول در بقالی محله برای کمک به پرداخت هزینههای درمان یک همسایه، نیز در این آمار درنظر گرفته نشده است.
پس همه این پیشقدم شدنها و مشارکتها در کارهای خیرخواهانه باید به رشد بخش سازمانهای مردم نهاد ما کمک کند، نه؟ متاسفانه جواب مثبت نیست. اگر چه دوست داریم بگوییم این سازمانهای مردمنهاد با هم رقابت نمیکنند، اما درواقع درست مثل سیاستمداران و صاحبان کسب و کار برای جلب توجه بیشتر مردم و جلب کمکهای مالی، کاملا در رقابت هستند.
رقابت میان سازمانهای مردمنهاد، اهداکنندگان کمکهای مالی را بسیار داناتر و زرنگتر نموده است. دیگر کسی مایل نیست بیحساب و کتاب به یک سازمان پول اهدا کند. مردم بیشتر و بیشتر میخواهند مسیر حمایتهای مالی را هدایت کنند و در نهایت شاهد یک نتیجه ملموس از هدیه و سرمایه خود باشند. فکر میکنم این سطح جدید از پاسخگو بودن باعث میشود هم سازمانها در جهت اهدافشان بهتر حرکت کنند و هم این که میزان تاثیرگذاری در جامعه محلی بالا برود.
اما یک سازمان مردمنهاد که مدام در تقلا و چالش است، چه باید بکند؟ در این محیطی که توصیف کردیم، گذشته از تاثیرگذاری، آیا اصلا این سازمان شانسی برای بقا دارد؟ و یا این که کلا باید تاثیرگذاری را فراموش کند و تنها به بقای خودش راضی باشد؟ یک سازمان چگونه باید در چشماندازی که به آن امید دارد، پیشرفت کند تا دیگران صدای او را بشنوند؟ و در عصر شبکههای اجتماعی که در آن به سر می بریم، چگونه یک سازمان میتواند اطمینان حاصل کند وقتی مردم دربارهاش صحبت میکنند، در حال بازگویی داستان سازمان هستند؟
دانش شگفتانگیز داستانگویی
داستانگویی بخش مهمی از انسان بودن ماست و حتی پژوهشهای علمی نشان میدهند که توانایی داستانگویی در ساختار ژنتیکی ما برنامهریزی شده است. به قول مردمشناس معروف جین گودال، انسانها «پستانداران داستانگو» هستند. ما تنها گونهای هستیم که توانایی داستانگویی دارد. پس آیا نباید یاد بگیریم که چگونه این کار را بهخوبی انجام دهیم؟
دفعه بعد که در یک مراسم یا سخنرانی شلوغ هستید، دقت کنید ببینید بعد از این که سخنران میگوید:«حالا اجازه دهید یک داستان برایتان تعریف کنم»، چه اتفاقی میافتد؟ کلا فضا تغییر میکند. افراد بیاختیار سرشان را از روی تلفنها و کامپیوترهایشان بلند میکنند. برای یک لحظه توجه در فضا جمع میشود و افراد منتظر شنیدن داستان میمانند.
آیا وقتی شما درباره خیریه یا سازمان مردم نهادتان صحبت میکنید، افراد با اشتیاق به شما گوش میدهند؟
داستانهای موسسات خیریه: انواع
آن دسته از اعضای تیم که وظیفه بازاریابی و جلب کمکهای مالی را دارند بهطور طبیعی داستانسرا هستند. این افراد نگهبانان و حافظان داستانهای مختلف سازمان هستند. آنها داستانهای مختلفی را از حامیان و اهداکنندگان کمکهای مالی میشنوند و با بازگویی این داستانها برای همکارانشان به آنها انرژی دوباره میبخشند. داستانسرایی، راهی مفید برای برقرای ارتباط موثر با مخاطبان داخل و خارج سازمانتان است. در ادامه دستهبندی پنجگانه برای انواع داستانها ارائه شده است:
1.داستانهای بنیانی:
سازمان شما برای رفع چه مشکلی در اجتماع تاسیس شده است؟
2.داستانهایی از اشتباهات گذشته:
کی افراد با قصد و نیت درست، کار اشتباه انجام دادند؟
3.داستانهای مصائب و دشواریها:
سازمان شما چه زمانی با چالش روبرو بود و باید راهی برای پشتسر گذاشتن آن پید میکرد؟
4.داستانهایی به سبک افسانه ققنوس:
سازمان شما کی مورد حمله قرار گرفت اما توانست پیروزمندانه از این شرایط بیرون بیاید؟
5.داستانهایی با پایان باشکوه:
این داستانها دنیایی را بهتصویر میکشند که در آن سازمان شما به هدفاش رسیده و مشکل بهطور کلی رفع شده است و دیگر نیازی به فعالیت سازمان شما نیست.
به هرکدام از این دستهها بهعنوان صندوقچهای برای جمعآوری داستانها نگاه کنید. وقتی شروع به پر کردن هر یک از این صندوقچهها میکنید، به همه افراد سازمان آموزش میدهید که داستانهای بیشتری را از هر صندوقچه برداشت کنند. همینطور که صندوقچه پر میشود، وقتی در یک شرایط خاصی قرار میگیرید، میتوانید به سراغ صندوقچهتان بروید و داستان مناسب را برای آن شرایط بیرون بکشید.
معمولا خیریهها و سازمانهای مردم نهاد آنقدر روی بقا در زمان حال و همچنین حرکت به سوی یک آینده خیالی متمرکز هستند، که گذشته را فراموش میکنند. ما داستانها و افرادی را که ما را به این نقطه امروزی رساندهاند، از یاد میبریم. نگه داشتن داستان در این صندوقچهها کمک میکند که این نکات را به یاد داشته باشیم.
داستانها به اعضا سازمانهای مردم نهاد و خیریهها این حس را میدهد که عضوی از یک چیز بزرگتر از خودشان هستند. این داستانها همچنین مقیاسی برای سنجش وضعیت حال سازمان هستند. افراد بیرون از سازمان - چه آنهایی که حامی ما هستند و چه آنهایی که دوست دارند حامی ما باشند - با این داستانها ارتباط برقرار میکنند. وقتی افراد دیگر کارهای شجاعانه انجام میدهند، چیزی درون ما بیدار میشود که میخواهد ما هم تلاش کنیم بهتر باشیم.
پس برای اینکه یاد بگیرید چگونه داستانگوی خوبی باشید وقت صرف کنید و بهطور منظم برای جمعآوری داستانهای سازمانتان دست به کار شوید!
این مطلب نوشته مارک پیتمن نویسنده مهمان در نشریه نانپرافیت هاب است. او به رهبران سازمانهای مردم نهاد کمک میکند تیمشان را با استرس کمتر و تاثیرگزاری بیشتری هدایت کنند. او نویسنده کتاب بدون ترس بپرس! نیز است.
منبع: nonprofit hub
دیدگاه خود را بنویسید