«دلسوزی برای محیط زیست» و گفتن این که «محیط زیست در حال نابودی است» تا پنجاه سال پیش یک امر تجملی، شیک و علامت روشنفکری تلقی میشد، ولی اصلاً کسی تلقی نمیکرد این یک مسئله جدی زندگی است. دیگر الان فکر نمیکنم کسی گمان کند که از میان رفتن محیط زیست یک امر تجملی و دکوراتیو است و خیلی به ضروریات زندگی ما ربطی پیدا نمیکند! امروزه تقریباً همهی آدمیان فهمیدهاند که محیط زیست به سرعت دارد نابود میشود. خب حالا من به مباحث دیگری از جمله علل کشیده شدن محیط زیست به این وضعیت ندارم چون من را از بحث بیرون میبرد.
اما لُب لُباب هرکه هرچه در این باب میخواهد بگوید این است که «تا من و تو مصرف زدهایم، محیط زیست نابودتر و نابودتر و نابودتر خواهد شد». هیچ علت دیگری در بن و بنیاد تخریب محیط جز در مصرفزدگی من و شما نیست. هرچه ما مصرفزدهتر میشویم محیط زیست نابودتر میشود. خب حالا من فرصت استدلال بر این مدعا را ندارم، من فقط دارم ادعا میکنم که عمیقترین و ریشهای ترین علت تخریب محیط زیست مصرفزدگی است؛ یعنی فراموش کردن آن مفهوم اخلاقی است که قدما از آن به قناعت تعبیر میکردند و دارندگی را در خشنودی میدانستند.
قدما میگفتند هرچیزی که به آن خشنودیم این زندگی ما را سرشار میکند، دیگر نیاز نیست به چیزهایی که نداریم متوسل بشویم و از باب نداشتنشان متاسف بشویم. اگر همه ما به این که «مصرفزدگی، علّت تخریب محیط زیست است»، پی ببریم در واقع دریافتهایم که امروزه خوشایند ما با مصلحت ما در دو راه جداگانه دارند، میروند. خوشایند ما، آن مصرفزدگی است؛ ما از مصرف خوشمان میآید؛ خوشمان می آید از اینکه لباسمان هر روز نو باشد، یک کفش را دو ماه نپوشیم، یک لباس را در ده مجلس نپوشیم. شکی نیست که خوشایند ما در مصرفزدگی است!
از آن طرف این خوشایند، خلاف مصلحت ماست. خلاف مصلحت ماست به این معناست که تخریب محیط زیست را به دنبال دارد. امروزه به نظر من به عیانترین وجهی آدمیان پی بردهاند که میشود آدم خوشایندش چیزی باشد که آن چیز به مصلحتش نیست و از آن طرف چیزی خوشایندش نباشد و بدایندش باشد و برایش تلخ و ناگوار باشد ولی اتفاقاً مصلحتش در همان چیز تلخ و ناگوار باشد. مصلحت امروز ما در این است که امروزه محیط زیست تخریب بیشتر نشود و این تخریب تا جایی که جبرانپذیر است، مرمت بشود. ولی خب این مصلحتاندیشی با مصرفزدگی ما سازگار نیست.
بنابراین هر انسانی امروزه مواجه است با اینکه در این امر آیا جانب خوشایندش را بگیرد یا جانب مصلحتش را؟! اگر جانب خوشایندش را بگیرد، یک چندصباحی خوشایند زندگی میکند ولی نسلهای بعدی با یک نکبت و ادبار بیمانندی مواجه خواهند شد، امّا اگر مصلحتگراییاش را بر خوشایندگراییاش مقدّم بدارد با قناعت و کف نفس زندگی میکند تا بتواند این محیط را برای نسلهای بعدی و بعدتر نگه دارد. خب حالا آدم هرجا که بر سر دو راهی خوشایند و مصلحت قرار میگیرد، نیاز به اخلاق دارد تا بتواند مصلحتش را بر خوشایندش مقدم کند و نه خوشایندش را بر مصلحتش. اخلاق همیشه اقتضا میکند که اگر همیشه بر سر دوراهی مصلحت و خوشایند قرار گرفتی، مصلحت را انتخاب کنی. آنچه محیط زیست را میتواند از خطرات نجات بدهد، قناعت ماست و برای قناعت ورزیدن باید خوشایندمان را فدای مصلحتمان بکنیم و برای اینکه خوشایندمان را فدای مصلحتمان بکنیم، چارهای جز اخلاقی زیستن نداریم.
استاد مصطفی ملکیان - سخنرانی ردای فضیلت و قامت انسان امروز ، قزوین- 1395 - موسسه سروش مولانا
دیدگاه خود را بنویسید