حالات عاطفی، محرکهای تاثیرگذاری هستند که بیشتر افعال انسان را تحت تاثیر خود قرار میدهند. عمل خیر یکی از افعالی است که غالبا تحت تاثیر محرکهای عاطفی محقق میگردد.
تاثیر شناختی دانستن عواطف بر نحوه بروز و تقویت عمل خیر
اگر این حالت را شناختی دانسته و معتقد باشیم اموری انسانی هستند نه حالاتی برآمده از طبع حیوانی انسان، میتوانیم افعال عاطفی را با رعایت شرایطی ارادی بدانیم. به این ترتیب با اعتقاد به ارادی و شناختی بودن افعال عاطفی، میتوان به بررسی مولفههای شناختی تاثیرگذار در این حالت پرداخت وامیدوار بود که با پرورش و اصلاح آن مولفهها ، عمل خیر مناسب تحقق یابد.
عواطف، اموری شناختی هستند و میتوانند با رعایت معیارهایی، معقول باشند!
اگر نگوییم شناخت و مولفههای معرفتی جزء کافی عواطف هستند، حداقل جزء لازم آنها بوده و در شکلدهی آنها موثر هستند. از سوی دیگر عواطف معقول هستند.به عبارتی، اگر قائل به وجود وجوه شناختی برای عواطف باشیم ، لازم است که عواطف هم مانند باورها و اندیشهها قابل ارزشیابی اخالقی و شناختی باشند؛ به این ترتیب عواطف نیز مانند سایر گزارههای شناختی میتوانند معقول یا غیر معقول باشند.
شفقت به عنوان یك حالت عاطفی بر احکام ارزشیابانه مبتنی است!
باید توجه داشت که موضوع مورد شفقت واقع شده باید ذیل پروژهها و اهداف فرد مشفق قرار گیرد تا شخص با مشاهده درد دیگری حالت عاطفی شفقت را تجربه کند. به عبارتی برای اینکه شفقت محقق شود ، باید شخص و رنج وارد بر او در مرکز اهداف و غایات شفقتورز قرار گیرد. یعنی اگر فردی به دیگران توجه نداشته باشد و آنها را خارج از دایره ی اهداف و غایات خود قرار دهد، درد آنها هرگز برای او اهمیتی نخواهد داشت چه رسد به اینکه از درد آنها دچار الم شود و حالت شفقت را تجربه کند.
چیزی که در تحقق شفقت مهم است ارزشگذاری است.
تحقق شفقت منوط است به اینکه از زاویه دید فرد مشفق چه چیزهایی از اهمیت برخوردار هستند. این مسئله به مذهب، فرهنگ و ... بستگی دارد. از سوی دیگر باید توجه داشت که علی رغم اینکه صدور احکام ارزشیابانه به زاویه دید افراد وابسته است، دو حکم ارزشیابانه کلی را میتوان برشمرد که در تحقق شفقت مهم هستند:
1- اموری در عالم هستند که خارج از کنترل افراد بوده و برای آنها ارزش و اهمیت زیادی دارند.
2- قرار دادن انسانها در دایره ی اهداف و غایات شخصی است. یعنی علاوه بر اینکه لازم است پاره ای از امور را آنقدر مهم بدانیم که فقدان آنها را باعث ایجاد درد و رنج در دیگران بدانیم، باید دیگران برای ما مهم باشند تا نسبت به رنج آنها، احساس شفقت کنیم.
شفقت، حالت عاطفی درد آوری است که بر بدبختی و درد دیگری مبتنی است.
باورهایی که بروز حالت عاطفی شفقت وابسته به آنها است:
1- اولین اعتقاد، باور به این مسئله است که درد و رنج شخص رنج دیده جدی است و امری کم اهمیت یا بیاهمیت نیست .
2- دوم، باور به این است که شخص قادر به دفع رنج نیست؛ نه تنها قابلیت دفع رنج برای او وجود ندارد بلکه او خود در رنج وارده مقصر نبوده و برای شخص شفقت ورز هم امکان دفع رنج وجود ندارد ، چه در غیر این صورت عمل ایشان مستحق شرم است نه شفقت. پس رنج باید اتفاق افتاده، هجومآورنده ، آزاردهنده و اصابت کننده باشد. یعنی شخص باید بپذیرد که اموری در عالم وجود دارند که در ید قدرت انسان نبوده و برای او بسیار باارزش هستند.
3- اموری در جهان هستند که انسان قدرت کنترل بر آنها را ندارد.
4- این امور برای برنامهها و غایات انسان مهم هستند.
5- اگر این امور به انسان اصابت کنند، دچار درد و رنج میشود.
راهکاری برای توسعه عمل خیر
برای اینکه بتوانیم کار خیر را در جامعه اشاعه دهیم و هر روز شاهد بروز بیشتر آن باشیم ، اولا باید باورهایی که باعث ایجاد عمل خیر میشوند را در جامعه توسعه دهیم . دوم اینکه با توسعه دایره غایات و اهداف شهروندان، حساسیت آنها را نسبت به دیگران بالا برده و دیگران را در مرکز اهداف و غایات آنها جای دهیم.
تغییر باورها کار بسیار دشواری است.
در این راستا باید توجه داشت که ما علی رغم آگاهی نسبت به خطا بودن بسیاری از باورها و عقایدمان همچنان مسحور بسیاری از آنها هستیم. یعنی اگرچه بر کذب آنها حکم میکنیم اما هنوز به این مسئله باور نداریم. زدودن و پاک کردن باورهای غلط در هر نوع آن، به خصوص اگر مربوط به ارزشها باشند، از آنجا که ریشه در عادات مستحکم ما دارند بسیار دشوار است.
جامعه در شکل گیری باورهایی که منجر به عمل خیر میشود، بسیار تاثیر گذار است.
تفاوت در ارزشهای هر فرهنگ و جامعهای در تفاوت حالات عاطفی افراد آن جامعه تأثیری انکارناپذیر دارند؛ تفاوت در ارزشها را میتوان ناشی از پنج سرچشمه اصلی دانست که باعث تفاوت در حالات عاطفی و احکام هنجاری میشوند:
1. شرایط فیزیکی
2. باورهای متافیزیکی
3. عادات و روزمرگی ها
4. زبان
5. هنجارهای اجتماعی
تاثیر مشترک ساختار اجتماعی و فردیت در شکل گیری عواطف
نقش کلیدی اجتماع در شکلگیری عواطف و پذیرش جایگاه خاص هنجارهای اجتماعی و فرهنگی، به معنای نفی عواطف فردی و نقش فردیت شخص و غایات و ارزشهای شخصی او در شکلگیری عواطف نیست؛ تصدیق «ساختار اجتماعی» تصدیق این است که عواطف ما، حاصل مؤلفههایی هستند که ساخته ما نیستند، در عین حال این نظریه معتقد است که بسیاری از این مؤلفهها شخصی نیستند اما اجزاء هوشمندانه فعالیتهای هنجاری انسان به وسیله انسان هوشمندتر تغییر داده میشود. پس یك قرائت عقلانی از نظریه ساختار اجتماعی، هم برای فهم میان فرهنگی و هم برای آزادی فردی جایگاهی قائل است.
وظیفه ایجاد ارزشهای صحیح به عهده اخلاق است!
بر اساس نظریه شناختی- ارزشی باید عواطف را که از قواعد اجتماعی و تاریخ عواطف هر فرد متأثر هستند مدیریت کرد و این امر تنها در سایه نهادینه کردن باورها و ارزشهای معقول در فرد ممکن است تا از طریق آنها احکام ارزشیابانه معقولی صادر کرده و عواطف معقولی داشته باشد. وظیفه ایجاد ارزشهای صحیح به عهده اخلاق است. اخلاق ارزشهای ذاتی انسان را در مقابل روحیه تجاوزگرانه کودک حفاظت میکند. از آنجا که گزارههای اخلاقی به نحو اجتماعی و تربیتی از سوی خانواده و جامعه در افراد نهادینه میشوند، به خوبی میتوانند در مدیریت عقلانی عواطف مؤثر بوده و با ارزشهای معقول، معقولیت عواطف را بیمه کنند و مانع از احاطه خودمحوری شخصی افراد و حصول عواطف غیرمعقول شوند.
علاوه بر اخلاق، یکی از ابزارهایی که میتواند به رشد عاطفی افراد و تحقق عواطف معقول در آنها کمك کند، ادبیات است.
نقشهای داستانی برای کودک «فضایی بالقوه» به وجود میآورند تا از طریق آن امکانات زندگی را بهتر درک کند و متوجه شود که دیگران تنها ابزار رفع نیازهای او نیستند بلکه خود مجموعهای از نیاز و خواستهها هستند. همچنین از آنجا که مشاهده یا خواندن داستانها این قدرت را به انسان میدهد که خود را به جای شخصیتهای داستان گذاشته و با آنها احساس همدلی کند، ادبیات باعث میشود که عواطف انسان بیدار شود؛ البته این عواطف دارای ژرفای مختلفی هستند و از همدلی با شخصیتهای داستان تا ساختن یك اصل کلی از این احساس متغیر است. این عواطف در افراد مختلف متناسب با نگرش آنها و اینکه هر یك برچه جنبهای از احساسات و جریانات جاری در داستان متمرکز شده باشند متفاوت است. البته این مسئله خود ریشه در تفاوت امکانات زندگی افراد دارد.
اگرچه شفقت خود اخلاق نیست اما به نوع دوستی که قلب اخلاق است رهنمون میسازد.
شفقت، نوع دوستی را به دنبال دارد که عملی اخلاقی است. شفقت پلی مهم از ارتباطات محدود و خود مرجع کودکی به جهان اخلاقی وسیعتر است. یعنی فرد ابتدا میفهمد که محتاج است و از خیرات و شرور خارجی متأثر می شود و با اصابت شرور احساس درد می کند ، با رشد عاطفی از اصابت شرور به دیگران هم احساس درد میکند و این پرش حاصل نوع دوستی است؛ به عبارتی کودک با احساس نوع دوستی دیگران را در مرکز اهداف و غایات خود قرار میدهد و لذا از درد آنها احساس درد و شفقت میکند، و به این ترتیب با تجربه حالت عاطفی شفقت دایره توجه و اهداف او گستردهتر میشود و حتی نوع بشر یا موجود زنده را دربر میگیرد.
بررسی یك اشکال
یکی از اشکالات مخالفان شفقت آن است که اگر جامعهای قانونمند داشته باشیم، دیگر از محرومیتها خبری نخواهد بود، در چنین جامعهای دیگر درد و ناراحتی ای به ناحق بر فردی وارد نمی شود و در نتیجه دیگر به فضایل اخالقی نظیر شفقت نیازی نیست. در پاسخ باید گفت اولا بسیاری از مشکلات و ناراحتیها حتی با تحقق کامل عدالت همچنان باقی میمانند؛ دردهایی مثل مرگ نزدیکان، تصادفات، شکست عشقی، پیری و ... مشکلاتی هستند که هیچ جامعه کاملا عادلی قادر نیست مانع از اصابت آنها به شهروندانش شود. به علاوه رسیدگی به مشکلات سالمندان و ... اگر چه وظیفه یک جامعه عادل است اما تحقق آن منوط است به این است که افراد جامعه درکی شفقتآمیز نسبت به این بدبختیها داشته باشند.
یك پیشنهاد
در پایان ذکر این نکته لازم است که این مقاله در صدد تبیین جایگاه شفقت در ایجاد امر خیر و عوامل تاثیرگذار در شکوفایی این حالت عاطفی بود. اما قدم بعدی که به کاربردی شدن این نظریه میانجامد، بررسی چگونگی ایجاد این مولفهها در اندیشه و باورهای افراد جامعه است. باشد که روزی هر فرد از جامعه همه انسانها را در مرکز اهداف و غایات خود قرار دهد.
اولین همایش ملی خیر ماندگار
(مطالعه و ارزیابی امور خیر در ایران)
بنیاد خیریه راهبری آلاء، 1 و 2 اسفندماه 1395
نویسنده: زینب السادات میرشمسی
کد مقاله: 1096
دیدگاه خود را بنویسید