تصور کنید به کودکی برخوردهاید که در حال غرقشدن در مردابی کوچک است و شما تنها کسی هستید که برای کمککردن، آن دور و بر وجود دارد. بهراحتی میتوانید به مرداب بزنید و او را نجات دهید، اگرچه اینکار لباسها و کفشهای شما را از بین میبرد. اما اگر هم چنین نکنید، کودک جان خود را از دست خواهد داد.
نیاز چندانی به فکر ندارد: باید کودک را نجات دهید. اگر برای کمککردن، افراد دیگری هم در آن اطراف حضور داشتند، پاسخ شما تغییری میکرد؟ خیر. تفاوتی میکرد اگر کودک بیچاره مستقیماً بر سر راه شما نبود؟ خیر.
حال سؤال این است: اگر کودک در حال غرقشدن نباشد اما به علت نبود غذا یا آب یا مراقبتهای پزشکی در معرض خطر مرگ باشد و تنها کاری که شما برای کمک به او باید انجام دهید، اهدای مبلغی پول به خیریه باشد، آیا در این صورت شما تعهد کمتری به مداخله دارید؟ پیتر سینگر این طور فکر نمیکند.
این فیلسوف در مقاله «قحطی، وفور و اخلاق»1 و همچنین در کتاب چاپشدهاش در سال ۲۰۰۹ با عنوان «زندگیای که میتوانید نجات دهید»2، استدلال میکند که الزام شما برای کمککردن به کودکِ درحال غرقشدن و کمک بشردوستانه به افرادی که در فقر شدید زندگی میکنند، به یک اندازه است.
اصل اخلاقی در هر دو مورد یکسان است: مادامی که کمککردن به دیگران منجر به «فداکردن چیزی، کموبیش به همان اهمیت، نمیشود»، باید از رنج دیگران بکاهیم. درمورد کودکِ درحال غرق شدن، لباس و کفشهای شما بهاندازهی زندگی یک کودک اهمیت ندارد. درمورد کمک بشردوستانه نیز اگر توان مالی داشته باشید، معادل پولیِ آن لباس و کفشها هرگز بهاهمیت نجات جان یک کودک نیست.
همین استدلالِ ساده الهام بخش جنبشی اجتماعی و درحال رشد بوده است که خود را با عنوان «نوعدوستی ثمربخش»3 معرفی میکند. این نوعدوستان ثمربخش محاسبه میکنند که بهترین محلِ صرف درآمد مازاد کجاست و ثروتمندان را تشویق میکنند که سرمایه خود را بدانجا هدایت کنند. از میان پرطرفدارترین اهداف آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: بنیاد مقابله با مالاریا (که پشهبندهای آغشته به حشرهکش را توزیع میکند) اقدامات کنترلی علیه تب حلزون (که برای بنا نهادن برنامههای آموزشی انگل زدایی تلاش میکنند) و پرداخت مستقیم پول (که مبالغ بلاعوض نقدی را به افرادِ درگیر فقر شدید اهدا میکنند).
بیش از هفدههزار نفر قول اهدای سالانه یک درصد و بیش از هزار نفر قول اهدای سالانه ده درصد از درآمد خود را برای مصرف در راه چنین اهداف پسندیده ای دادهاند. این جنبش، به خصوص در میان نسل جدید، آن قدر پرطرفدار است که برخی از آنان را وا داشته است به ستایش آن تحت عنوان «جنبش اجتماعی جدیدِ نسل ما» بپردازند.
اگر چه عمر این استدلال به بیش از چهل سال میرسد، رشد اکثر این جنبشها به نیم دهه اخیر مربوط میشود. در سال جاری نیز شاهد انتشار کتابهای متعددی درباره این موضوع بوده ایم که پوشش خبری مثبت و گستردهای نیز در رسانههای محبوب پیدا کرده است: چگونه در انجام کار خیر عالی باشیم4،
انجام بهترِ کار خیر5، غریبههای درحال غرقشدن6و همچنین آخرین کتاب سینگر با عنوان بیشترین کار خیری که میتوانید انجام دهی7.
اما در این باب همه متقاعد نشدهاند. منتقدانِ این جنبش عموماً چنین مسائلی را نشانه میگیرند: ذاتِ غیردموکراتیک کمکهای بشردوستانه، خطر تحلیلرفتنِ بخشهای ضروری خدمات عمومی و نیاز ِبلندمدت به توسعه اقتصادی پس از دستیابی به نتایجِ در دسترس [مداخلات و کمکهای] بشردوستانه.
منتقدان چپگرا از این نیز فراتر میروند. برای مثال پل گومبرگ چارچوب تحلیلیِ برآمده از استدلال سینگر را متهم میکند به این که «تمرکز ما را از مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به سمت استدلال های انتزاعی فلسفی سوق میدهد و از این رو درویش مسلکی سیاسی8 را رواج میدهد.»
علاوه بر این، گومبرگ استدلال میکند که منابع مورد نیاز برای رهایی از فقر یا دستیابی به تغییراتِ ریشهای نظام مند، از رهگذر کمکهای بشردوستانه، به قدری عظیم است که «با پرداختن به یکی، از دیگری باز میمانیم». بنابراین چنین اعمالی را باید همچون «راههای مختلف صرف زمان، انرژی و سایر منابع» تعبیر کنیم که «در تزاحم با یکدیگر قرار دارند».
پیتر سینگر و «نوعدوستان ثمربخش» با اشاره به حمایتشان از تحقیق و پشتیبانی از اصلاح (اعتدالیِ) خط مشیها در راستای مسائلی همچون عدالت کیفری، مهاجرت و تجارت جهانی، ادعا میکنند که «عاشق تغییرات نظاممند» هستند. البته که در اینجا انتقادهای جامعتر از سرمایهداری، از آن دست انتقاداتی که مورد نظر گامبرگ است، آشکارا غایب است.
آیا میتوان نقل قولی را که در ادامه میآید، جوابیه سینگر تلقی کرد؟ «اگر برای تحقق انقلابی که در پِی آن هستید اندک شانسی وجود داشته باشد، بنابراین باید به دنبال استراتژیای با چشم انداز های بهتر در راستای کمک واقعی به تعداد بیشتری از مردم فقیر باشید.»
اما همزمان با گمانهزنیهای ما درباره چشم انداز های انقلابی سوسیالیستی، مشکلِ نوع دوستی ثمربخش، از صِرفِ عدم توافق بر سر بهترین راه ارتقای زندگی فقرای جهان، فراتر میرود.
مشکل مرکزی این جنبش، اتکای آن بر فلسفه اخلاقی بورژوامنشانه است. نوع دوستی ثمربخش از پویه های اجتماعی سازنده سرمایه داری منتزع میشود و از این رهگذر آن ها را تبرئه میکند. نتیجه آن رسیدن به تحلیلی است که در عین رنج بردن از خلل های اخلاقی و ساختاری، همچنان برمبنای اصول سرمایه داری در پیِ ترمیم اضطراریترین مشکلات جهان است.
نوعدوستی ثمربخش خیریه را جعبه جادویی میبیند که از طرفی در آن پول وارد میکنید و از طرف دیگر نتایج مثبت میگیرید. میل دستیابی به نتایج تحسین برانگیز، افراد را مجبور میکند به خیریه ها پول بدهند.
در این شرایط، تنها جنبهای از خیریه که ارزش بررسی دارد، این است که اهدا کنندگان تا کجا میتوانند انتظار داشته باشند که پولهایشان سود و فایده بیشتری برسانند؟ مثلاً چند زندگی را میتواند نجات دهد؟ چند سال زندگی با کیفیت استاندارد را تأمین میکند؟ در فرایند این تحلیل است که نوع دوستان ثمربخش، از مسائلی همچون مناسبات مهم اجتماعی سرسری عبور میکنند، و بر اخلاقیات (و کارآمدیِ) بخشش به خیریهها یا امرکردنِ دیگران برای چنین کاری، سرپوش میگذارند.
بازنمایی خیریه به مثابه یک جور جعبه سیاه، صرفاً رابطهای را به نمایش میگذارد ما بینِ افراد بالقوه بشردوست و قربانیانِ بالقوه شری اجتنابپذیر. در واقع حتی تصویری از مبادله، که در این تمثیل ارائه میشود، فریبدهنده است، یعنی مبادلهای مابین فردی که توان پسانداز دارد و فردی که محتاجِ آن پسانداز است.
در واقعیت، فرد بالقوه بشردوست تنها قادر است به دیگران ببخشد تا قربانیانِ بالقوه را نجات دهد. اهدای پول به ابزاری مهم بدل میگردد که از رهگذر آن، فرد بشردوست میتواند فردی محتاج را نجات دهد. بدون نقلوانتقالات وابسته به پول، هیچکس نجات داده نمیشود.
مضحکه نوعدوستی ثمربخش آن است که از افراد میخواهد پولشان را درجهت کسب مایحتاج افرادی بهشدت نیازمند استفاده کنند، اما درباره نظامی که از ابتدا تعیینکننده چگونگیِ تولید و توزیع این مایحتاج است، سخنی به میان نمیآورد.
اگر نگاهی بیندازیم به نهادهای سازنده و توزیعکننده منابعی که دیگران به شدت بدانها محتاج اند، آنگاه باید بپرسیم که آیا دریغ داشتن آن منابع از دیگران، در راستای پرداخت و کسب سود اشتباه نیست؟ چنین عملی نه تنها از منظر اخلاقی، بلکه دقیقاً به همان دلیلی سزاوار سرزنش است که نوع دوستان ثمربخش بر آن اساس چنین استدلال میکنند:
اهدا نکردن پول به موسسات خیریه عملی خطاست؛ عملی غیر اخلاقی است که برای میزانی پول (یا معادل قدرت خرید آن) بیش از جان انسان یا حداقل های متعارف زندگی ارزش قائل شویم.
از این رو، استدلالِ نوعدوستی ثمربخش حقیقتِ اخلاقی مسلمی را بدون اشاره به تنش مستقیمِ آن با انباشت سرمایه، وا میگذارد: ما در جایگاه مردان و زنانِ دارنده پول و وجدان، نمیتوانیم قیمتی بر جان انسان بگذاریم، اما در جایگاه مردان و زنانی که در نظامی منطبق با منطق سرمایه سهیم هستند، باید به چنین کاری دست بزنیم.
نتیجه پوچ و مضحک آن است که نوعدوستی ثمربخش از افراد میخواهد که هر قیمتی را که بازار درقبال مایحتاج ابتدایی طلب میکند، بپردازند، آنهم بر اساس مبانی اخلاقیای که به هیچ وجه نمیپذیرد آن مایحتاج تحت کنترلِ منطق بازار سرمایهداری قرار گیرد.
عدم تشابه اساسی مابین نجاتدادن غریبه فرضی و درحال غرقشدنِ سینگر و کمککردن به خیریه، همین مسئله است. در داستان نجاتدادن کودک، هزینه این عمل برای ما صرفاً هزینه فرصتِ شخصی یا همان کثیفکردن لباس ها و کفش هایمان در اثر پریدن در آب است. درمورد کمک به خیریه، هزینه همان چیزی است که نهادهای سرمایهداری درعوضِ ارائه آنچه برای نجات فرد لازم است، از ما طلب میکنند.
نقصانِ چارچوب تحلیلیای که موجب این سهل انگاری شده است از مفهوم خیریه به منزله جعبه سیاه فراتر میرود و بر فلسفه اخلاق بورژواییای را که محرک نوعدوستی ثمربخش است، خط بطلان میکشد. این چارچوبِ تحلیلی نه تنها از سرمایه منتزع میشود، بلکه بلکه استلزاماتِ خود برای کسب و کار را در لباسِ محدودیت های طبیعت جا میزند.
بنابراین، تمثیل غریبه درحال غرقشدن پیکره متفاوتی به خود میگیرد: کودک بیچاره نیازمند مایحتاجی اولیه (غذا، آب تمیز، مراقبت پزشکی و...) میباشد که خودِ سرمایه آنها را بهشکلی غیر دموکراتیک تولید میکند، به مالکیت خود در میآورد و قواعد توزیعشان را دیکته میکند. سرمایه، در قالب افرادِ تجسم بخش به آن، دست کم در سه جهت مختلف، موفق به نجات هیچ غریبه درحال غرق شدنی نمیشود.اول، سرمایه در عمل چیزی را که آن غریبه در مخاطره نیازمند آن است، در اختیار خود دارد. درحالیکه عموماً اکثر افراد تنها ما یحتاج اولیه خود و خانوادهشان،
این خودِ سرمایه است که «غریبههای درحال غرقشدن» را خلق میکند.
را در اختیار دارند، نهادها در پیوند با منطق انباشت سرمایه، بهصورت جمعی، عملاً تمامی ما یحتاجی را که افراد در راستای بقا ملزم به تهیه آن هستند، در مالکیت خود دارند.
چندان عجیب نیست که چنین تمهیداتی به پیامدهای اعتراض بر انگیزی منجر شود. در اینجا تنها به یکی از آنها میپردازیم: سرمایه مادامی که مبلغ مناسبی را دریافت نکند، غریبه درحال غرقشدن را در چنگال مرگ رها میکند. رویکرد سرمایه، فارغ از اعمال ما، ثابت باقی میماند: زندگی غریبه درحال غرقشدن به قیمت ما یحتاج لازم او برای بقا، نمیارزد. علاوه بر این، مشارکت سرمایه در نجات این فرد بسته به امکانِ سود بردن از آن است.
برای سرمایه این مسئله صرفاً معاملهای است همچون دیگر معاملات و البته چرا اینگونه نباشد؟ این اصول به شکلی ضمنی در تمامی مبادلاتِ مربوط به ما یحتاج روز مره وجود دارد، اگرچه وجود آن تنها هنگامی آشکار میشود که فردی نتواند از پسِ پرداخت آن برآید.
دوم، این خودِ سرمایه است که «غریبههای درحال غرقشدن» را خلق میکند. ناتوانی کمپانی ها برای سود بردن از کسانی که فاقد قدرت خرید یا دارای قدرت خرید اندکی هستند، دلیلی است بر اینکه چرا از اساس، بسیاری از مردمِ فقیر نیازمند آن اند که بشر دوستان برای آنها پس اندازی بیندوزند.
با این همه، همین قدرت خرید آنان هم تا اندازه زیادی از رهگذر نیازِ سرمایه به نیروی کارِ آنان تعیین میشود. علی رغم این واقعیت که افراد فقیر از راه های مختلفی تواناییِ مشارکت در جامعه را دارند، اغلب، پرداخت مزد به آن ها در ازای انجام چنین کار هایی برای کسب و کارها و دولتهای نولیبرال سود آور نیست.
به علاوه، کالایی سازی ما یحتاج افراد از سوی سرمایه، مستقیماً، خود کفایی کل جمعیت را از رهگذر تعیین چگونگی تخصیص منابع، تحلیل میبرد.
هم زمان با تبلیغات خیریهها و نوع دوستان ثمر بخش در باب شدت و حدتِ نیاز فقرای جهان به غذاست که سرمایه اموری چون مالکیت و کنترل زمینهای حاصلخیز آنان را به چنگ میآورد و از آن برای کشت محصولاتی استفاده میکند که می توان آنها را با بازده بیشتری به جمعیتهای فقیرتر فروخت. آن شیوههای کشت محصول که سرمایه با خود به همراه میآورد، برای مصرفِ بیش از حد از منابع آبیای طراحی شدهاند که در این مناطق، حتی پیش از ورود این شیوهها نیز کمیاباند، فارغ از اینکه بخواهیم از ویرانیهای اکولوژیک، همچون انقراضهای گسترده و تغییرات جهانی دما، سخن بگوییم.
هم زمان با این قضیه، سرمایه سالانه حدود دو تریلیون دلار از «کشورهای در حال توسعه» استخراج میکند، آن هم از طریق مواردی همچون گردش های مالی غیرقانونی، انحرافهای مالیاتی، پرداخت وامها و سیاستهای تجاریای که بهسمت طبقه جهانی سرمایه دار سوگیری مثبت دارد.
سود سرمایه برابر است با از دست دادن این عایدی ها و منابع برای کشور های در حال توسعه و مردم آنها. [بهاینترتیب] توانایی افراد برای انجام اعمالی ابتدایی، مثل تغذیه، مشروط میشود به توانایی آنها در پیروزی بر دیگران در بازاری جهانی، بازاری که در آن، برنده تعیین میکند منابع آن افراد چگونه باید مصرف شوند.
بنابراین، عایدی های از دست رفته دولتها و برنامههای تعدیل ساختاری که این شرایط آنها را تسریع میکند برای توجیه حذف خدماتی ضروری، همچون برنامه های ریشهکنی مالاریا -یکی از اهداف بشر دوستانه و مورد علاقه نوع دوستان ثمربخش - استفاده میشوند که پیش بینی میشود به مرگ ده ها هزار نفر منجر گردد.
این پویه ها که از اصرارِ سرمایه بر کالایی سازی ما یحتاج اولیه ریشه میگیرد، علتی است که پیش از هر علت دیگر، میلیارد ها نفر را به غریبه های درحال غرقشدن بدل میسازد و نیاز به سازمان های دائماً در حال رشدِ خیریهِ را به وجود میآورد.
درنهایت، تمامی مواردی که در بالا ذکر شدند توانایی مداخله دلواپسانه و غیر سرمایه دارانه را محدود میسازند. فارغ از مسئله به چال کشیدن نقش سرمایه، تنها انتخابهای ممکنِ غیرسرمایهدارانه عبارتاند از: اهدای پول به خیریهها و درنتیجه کمککردن به سودبری سرمایه از محلِ ما یحتاج اولیه، یا نا دیده گرفتن نیازمندان.
این کمککردن به انباشت سرمایه، که برای اکثر افراد به تنها راه ممکن و در دسترس برای عمل مشفقانه بدل گشته است، برای دیگران نا معقول و نادرست است. حتی اگر خیریه به شدت اثر بخش بود، که نیست، انتخاب ما بین میزان نسبتاً کمی پول نقد و زندگی انسانی دیگر، از اساس، انتخاب نیست، اما تنها انتخابی است که ما با آن مواجهیم، چراکه سرمایهداران پیش از این انتخابهای خود را کردهاند و جهان را به گونهای متناسب با آن انتخابها شکل دادهاند.
نوعدوستان ثمربخشی همچون سینگر، تحلیل خود را پیرامون مواجهه با دوراهیهای اخلاقی، همراستا با چنین پویههایی آغاز میکنند و به نتیجه میرسانند. این همان نکتهای است که مشخصاً نوعدوستی ثمربخش را مضر میسازد.
نوعدوستی ثمربخش از رهگذر واژگان اجتماعی معیوب و نیز تمرکز تنگنظرانۀ خود بر دوراهیهای اخلاقی، پس از وقوع آنها، مبرمترین مشکلات ما را بهطرز شدیداً معیوبی مفهومپردازی میکند. این مفهومپردازی [درنهایت] چیزی را که باید سندِ محکومیت سرمایه دانست، به وظیفۀ هرفرد با حداقلی از درآمدِ مصرفی بدل میکند.
از قرار معلوم، مشکل نهادینه سازی اصول غیراخلاقیِ سرمایهداری نیست که میلیاردها نفر را در فقر به حال خود رها میکند و صد ها میلیون نفر را نیازمند به غذا، آب، سرپناه و مراقبتهای ابتدایی پزشکی میسازد.
درعوض، افراد نسبتاً توانگری مشکل ساز میشوند که ما یحتاج مورد نیاز صدها میلیون نفر را از طبقه سرمایه دار خریداری نکردهاند، یعنی آن افراد نسبتاً ثروتمندی که «عالی زندگی میکنند و دیگران را در کام مرگ رها میکنند»۹، حال یا بهدلیل نا آگاهی از آنچه پول های آن ها توانایی خریدنشان را دارد، یا بهدلیل «ضعف اراده» در مواجهه با جامعهای مصرفگرا.
بنابراین، راهحل در چارچوب این نگاه، پدید آوردن «فرهنگ بخشش» و آگاهکردن دیگران از آن چیز هایی است که میتوان با پول خرید. اما این رویکرد انگیزه رسیدگی به این مسائل را در مسیری میاندازد که به چیزی بیش از، نقدی بر عادتهای فردی پول خرجکردن، منجر نمیشود.
اینکه نقدِ خرید مصرف گرایانه از نظر تئوریک با نقدی فرعی از سرمایه همخوانی دارند، در عمل تفاوتی ایجاد نمیکند. بازار هدفِ نوع دوستی ثمربخش، یعنی افراد نسبتاً ثروتمند، عموماً بدون بحث و جدل، از آن نقد اول به دومی گذر نمیکنند. گذار از نقد اول به نقد دوم باید با تجویز هایی که صادر میکنیم و نحوۀ صدور آن ها عجین باشد.
مجوز عبور آزاد به کسب و کار حاصلی جز نتایج پوچ و تأسف آور ندارد. برای مثال، آخرین کتاب سینگر جوانان زرنگ و خوش طینت را تشویق میکند که برای انتخاب آینده شغلیشان، بر مبنای آنچه میتوانند از رهگذر [فعالیتهای] بشردوستانه و لابیکردن محقق سازند، دست به عمل بزنند.
انتخابهای این افراد، در عمل، محدود به یکی از این موارد است:
- «پیوستن به وال استریت برای نجات جهان» یا دنبالکردن حرفهای سودآور به قصد «کسب درآمد برای بخشش به دیگران»؛
- راهاندازی سازمانهای تأثیرگذارِ بشردوستانه یا کارکردن برای آنها، از جمله گروه های نوع دوستان ثمربخش؛
- کارکردن در دایره محدود تحقیق، سیاستگذاری یا حمایت از مشاغل هممشرب با سرمایه.
همزمان، طبقه سرمایهدار به «قدرتمندترین ناجیان» ما بدل گشتهاند و فیلسوفان اخلاق در پشت این ماجرا به حسابداران و بازاریابانی برای خیریهها تبدیل شدهاند که با ژست هایی همچون «برای پایاندادن به فقر جهانی، همین حالا عمل کنید»10" و «بیشترین کار خیری که میتوانید انجام دهید» رخنمایی میکنند.
میتوان از چنین وضعیت مکارانهای که امور به خود گرفتهاند اجتناب کرد، تنها اگر اصول اخلاقی و اساسیِ نوعدوستی ثمربخش را ،که مناقشهای هم بر سر پذیرش آنها وجود ندارد، همواره بهکار ببندیم: ما باید در صورت امکان به دیگران یاری رسانیم، بدون اینکه چیزی به همان اندازه مهم را فدا کنیم.
نوعدوستان ثمربخش برای استدلال در جهت تجویز های اخلاقیشان و برای شرح و تفصیل این اصول اخلاقی معمولاً از فیلسوفان تأثیرگذار و چهرههای مذهبی نقلقول میکنند. یکی از این افراد منسیوس، بهترین شارحِ سنت کنفوسیوسی، است که گفته میشود در مواجهه با هویی، پادشاه لیانگ، به او گفته است: «مردمان در جادهها از قحطی در حال مرگاند، ولی تو ذخایر انبار های غلهات را بین آنان توزیع نمیکنی و آن هنگام که میمیرند، میگویی: 'این نه به رفتار من، که به رفتار طبیعت در این سال مربوط است.' چه تفاوتی است میان آنچه تو میکنی با آنچه قاتلی میکند، هنگامی که دیگری را دشنه میزند و میگوید: 'این نه به رفتار من، که به رفتار دشنه مربوط است'.»
اصول ضمنی موجود در این متن، اگر نگوییم از اساس ربطی به افرادی با اندک درآمد مازاد ندارد، حداقل تنها به آنها مربوط نمیشود. این اصول بهشکلی بی واسطه تر، به اعضای طبقه سرمایهدار مرتبط میشود که، همچون آن پادشاه، ما یحتاج ابتدایی دیگران و حداقلهای متعارف زندگی را تحت کنترل خود میگیرند. هرگاه افرادی بهدلیل فقدان غذا، آب سالم و مراقبتهای پزشکی جان خود را از دست میدهند، اعضای طبقه سرمایهدار میگویند: «این به ما مربوط نیست، بلکه به بازار مربوط است.»
بهجای پرسیدن این سؤال که چگونه مصرفکنندگانِ منفرد میتوانند نیازهای اولیه میلیونها نفر را تضمین کنند، باید نظام اقتصادی ای را به پرسش بکشیم که در صورت سود آور بودنِ بدبختی و گرسنگی، صرفاً شدت آن را مقداری کم میکند. بیش از آنکه فرهنگِ فردیشده بخشیدن را بسازیم، باید ستاندنِ نهادینه شده سرمایه داری را به چالش بکشیم.
ما نباید چارچوب و اصول سرمایه را برای رسیدگی و بررسی مشکلات خودِ آن بپذیریم یا ضرورت های اخلاقیای را قبول کنیم که مدعی آنهاست و آنها را پیش فرض میگیرد. ما میتوانیم تمامی این چارچوب و اصول را بهکلی براندازیم و دگرگون سازیم.
فایل صوتی این نوشته
پینوشتها:
* این مطلب ۲۵ آگوست ۲۰۱۵ با عنوان Against Charity در وبسایت ژاکوبن منتشر شده است.
[۱] Famine, Affluence, and Morality
[۲] The Life You Can Save
[۳] Effective Altruism
[۴] How to Be Great at Doing Good
[۵] Doing Good Better
[۶] Strangers Drowning
[۷] The Most Good You Can Do
[۸] political quietism
[۹] عنوان کتابی از پیتر آنگر
Living high and Letting die
[۱۰] عنوان فرعی کتابی از پیتر سینگر:
The Life You Can save: acting now to end the world poverty
منبع: ترجمان
دیدگاه خود را بنویسید