قحطی دوره ناصرالدین شاه قاجار به روایت دکتر ویلز، یک پزشک اروپایی
بررسی تاریخ معاصر ایران بهویژه رخدادهای روزگار حکومت قاجار بر این سرزمین، آگاهیهایی جذاب درباره مسائل اجتماعی و زندگی مردم به دست میدهد. با بررسی رخدادهای دوره یادشده که پیش از ورود ایران به دوره ترقیخواهی تعبیر شده است، به شناختی کلی از رفتار جامعه و مردم آن دوره میتوان رسید. تاریخنگاران در اینباره روایتهایی بسیار بر برگهای تاریخ ثبت کردهاند. جهانگردان، بازرگانان و ماموران سیاسی سرزمینهای دیگر که در روزگار یادشده بسیار به این سرزمین کهن سفر میکردند، در این میانه نوشتههایی در قالب سفرنامه از خود به یادگار گذاشتهاند که از جمله بهترین سندهای تاریخی درباره شیوه زندگی مردم و وضعیت جامعه به شمار میآید.
قحطی دوره ناصرالدین شاه و روایتهای جذاب پزشک انگلیسی
چارلز جیمز ویلز، پزشک انگلیسی، در میانههای دوره قاجار چندین بار به ایران سفر کرده است. او در کتاب سفرنامهاش «ایران در یک قرن پیش» در کنار روایتهایی درباره فعالیتهای پزشکی خود در ایران و نگرش ایرانیان به بیماریها و مسائل پزشکی، بسیار کوشیده است مردم این سرزمین را از جنبه روانشناسی اجتماعی و تاریخی به داوری بنشیند. این پزشک اروپایی درباره باورهای فردی و اجتماعی، گرایشهای گوناگون در زمینههای اخلاقی و اعتقادی، شیوههای همزیستی، زندگی روزمره و سرانجام سیرت و منش ایرانیان در دوره قاجار، نوشتههای ارزشمند بر جای گذاشته است.
این پزشک ماجراجوی انگلیسی که در میانههای دوره قاجار به ایران آمده است، ما را با خود به میانه قحطی هولناک دوره پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار میبرد؛ بلایی که بسیاری از مردم این سرزمین را در آن روزگار درگیر خود ساخت. با توصیفهای وی درمییابیم قحطی دوره ناصرالدین شاه قاجار چه بر سر مردم بسیاری از منطقههای کشور بهویژه اصفهان و شیراز آورد.
آگاهیهایی بسیار از آن قحطی و پیامدهای ناگوارش در پایتخت داریم اما شهرهای دیگر نیز بهویژه به دلیل امکاناتی کمتر نسبت به پایتخت، از عوارض وحشتناک آن قحطی در امان نماندند. دکتر ویلز نخست از پدیدار شدن شمایل کریه قحطی آگاهی میدهد و آن را به نباریدن باران در دو سال پیاپی بازمیگرداند: «آثار شروع قحطی در سرتاسر کشور ایران در حال خودنمائی بود و آرامآرام چهره کریهش را بصورت جدیتر نشان میداد. دو سال تمام حتی یک قطره باران از آسمان به زمین نبارید. زمین و باغ و صحرا همه جا خشک و تفتیده، نه کشتی، و نه حاصلی، نه خواربار و نه غلهای، انبارها خالی، حیوانات هم بیشتر بمصرف خوراک گرسنگان بیچیز رسید. اندک چهارپایان باقیمانده هم جز پوست و استخوانی بیشتر نبودند و از شدت گرسنگی حال و توان حرکت و کارکردن نداشتند.» قحطی آرامآرام توانست تاثیر خود را بر چهره شهرها و روستاها بگذارد: «روزبروز بر تعداد گدایان افزوده میگشت و همه روز جمعی دیگر از خیل گرسنگان بجمع سائلین و گدایان میپیوستند. عدهای هم از شدت استیصال و بمنظور رفع رنج گرسنگی دست بهر کاری، حتی دزدی و جنایت زدند. بطوریکه دستبرد زدنهای شبانه به منازل بخصوص دکان و مغازهها بصورت عادی درآمد، و اداره امنیت مملکت بصورت مشگلی بزرگ و غیر قابل حل جلوهگر شد و جادهها ناامن و گروههائی از گرسنگان از جانگذشته هریک بصورت باندی مجزا دست به غارت و چپاول اموال کاروانیان و مسافرین راهها زدند و بدینصورت همه جادهها ناامن گردید و رعب و وحشت زیادی در دل مردم ایجاد گشت.»
قحطی که آمد شهر و روستا برهمریخت
روستاییان، بخشی گسترده از جمعیت ایران را در روزگار قاجار دربرمیگرفتند؛ بدینترتیب هر پدیده و رخدادی آنان را نیز درگیر و آنان را برای بهرهگیری از امکانات بیشتر به شهرها روانه میکرد. پزشک انگلیسی در اینباره مینویسد: «به علت نبودن آب و دانه کشت و زرع متروک شده و روستائیان گرسنه و درمانده هم که بیش از این حاضر به ماندن در روستا و تحمل رنج گرسنگی و بیغذائی نبودند گروهگروه بصورت خیلی عظیم بطرف شهرها سرازیر گشتند.» شهرها نیز اما وضعیتی بهتر نداشتند: «بیش از این اثری از آن انبارهای پر از غله و حبوبات تجار و مغازه علافان نبود، گاه چند کوپه کوچک از گندم سیاه و نامرغوب پر از سنگریزه و خاک یا غلات و حبوبات دیگری از این قبیل در انتهای مغازه آنها دیده میشود که با هشیاری تمام مراقبش بودند و بقیمتی فوقالعاده گزاف آنرا به مشتریان پولدار خود میفروختند. نانوایان هم سهمیه جزئی گندم خود را که کاملا سیاه، مخلوط و نامرغوب بود، پس از آسیاکردن بصورت نانهای کوچک نامرغوبی میپختند و روزانه بجز یک یا دو ساعت بیشتر کار نمیکردند، زیرا که خمیری برای پختن نداشتند.»
قحطی از پدیدههای ویرانگر در روزگار گذشته به شمار میآمد. پارهای از مردم از اینرو در میانه این بلا برآن میشدند خود را از مهلکه برهانند؛ همچنین کسانی که امکاناتی کمتر داشتند، به هر دستاویز پناه میبردند تا رهایی یابند. دکتر ویلز که در میانه قحطی در شیراز به سرمیبرده، از اینگونه کنشها در سفرنامه خود یاد کرده است: «پولداران متمتع یا خود در منزل به پختن نان میپرداختند و یا با دادن پول بحد کافی ب[ه]هر صورت نانی بچنگ میآوردند. اغلب اشخاصی که پس از ساعتها التماس و در انتظار ماندن دستشان به خرید نان نمیرسید ناگهان از شدت گرسنگی بطرف شخص ضعیف یا پسربچه پولدار نانخریده حمله میبردند و با وجود تحمل کتک و ضربات چوبدستی شروع ببلعیدن نان داغ قاپیدهشده میکردند.»
مقایسه دو کنش در میانه یک بلای هولناک
پزشک و جهانگرد انگلیسی در تحلیل قحطی میانههای دوره قاجار و توصیف پیامدهای آن، در یک نگرش کلی، دو کنش مردم را در ایران به ویژه منطقه فارس و شیراز تبیین میکند؛ یکسوی ماجرا کسانیاند که همواره در هنگامه سختیها در تاریخ، سفرههایی میگسترانند تا از بدبختی و تیرهروزی مردم بهره ببرند. از نگاه یک مسافر ایران با آنان رویاروی میشویم: «محتکرین بیوجدان ... با سوءاستفاده از این آشفتگی ضمن انبار کردن غلههای خویش شروع به فروختن پنهانی آن در بازارهای سیاه بقیمتی چندین برابر قیمت معمولی نمودند و بدینطریق روزبروز بر ثروت و موجودی نقدی خود افزودند.» در سوی دیگر اما کسانی بودهاند که نیک نامیشان در تاریخ آوازهای بلند یافته است؛ همان کسانی که با پیروی از آموزههای اخلاقی و اعتقادی، شیفتگی پزشک انگلیسی را برانگیختهاند: «در این بین تعدادی از مردم خیر و مومن دوباره تشکیل جمعیتی بنام نجات و حمایت از مستمندان را دادند و بکمک هم شروع به جمعآوری اعانه از ثروتمندان باایمان نمودند. قبل از هر کار چندین منزل بزرگ را اجاره کردند و کلیه کودکان و نوجوانان شهری و روستائی قحطیزده را در آنجا جمع کردند و از هر لحاظ تحت حمایت خود قرار دادند.» دکتر ویلز در سفرنامه خود همچنین از روحانیان و صنعتگرانی یاد میکند که در این زمان در شیراز برآن شدند کودکان قحطیزده و رهاشده را، در کنار برآوردن نیازهای غذایی، آموزش دهند؛ نوانخانهها بدینترتیب شمایل آموزشگاهی و پرورشگاهی به خود گرفتند: «تعدادی از روحانیون علاوه بر قبول خدمت و اداره این موسسات شروع به تعلیم سواد و درس اخلاق به بچهها و آموختن نحوه قرآنخواندن بآنان کردند و در ضمن عدهای از صنعتگران و هنرمندان خیرخواه هم آماده تعلیمدادن حرفههای مختلف به آنان شدند. در نتیجه این خانهها رفتهرفته در اثر مجاهدت مومنین خیرخواه تبدیل بیک آموزشگاه شبانهروزی بصورت رایگان گشت.»
تصویری نیک از مردم سرزمین راه ابریشم
تجربه تلخ و تیره قحطی دوره پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار بهویژه در شهرها و روستاهای دور از پایتخت، تاریخنگاران و جهانگردان را به ثبت رخدادها و پیامدهای آن برای آیندگان برانگیخت. آنان تصویرهایی از اینگونه رویدادها ارائه کردند تا کنشهای مردم در هنگامه بلا در تاریخ ثبت شود. از همینرو بود بهویژه جهانگردان درمییافتند با چه مردمی در سرزمین باستانی شرق روبهرویند. دکتر چارلز ویلز از آندسته جهانگردانی به شمار میآید که نه تنها آن رخداد را روایت کرده، که خود با تبیین رفتارها و کنشهای مردم ایران، به شناختی کلی از آنان در چنین برهههای مهم دست یافته است. او بدینترتیب پس از پایان قحطی، در یک تحلیل کوتاه درباره کنشهای مردم ایران مینویسد: «خوی مردانگی و گذشت و سخاوت حتی در میان قشر کمبضاعت و فقیر ایرانی هم بحد وفور دیده میشود. اغلب ثروتمندان خیرخواهی را مشاهده کردهام که هرکدام چندین خانواده کمبضاعت یا بیسرپرست از فامیل و بستگان یا غریبههای بیپناه را در پناه خود گرفته بودند و با منتهای فتوت و جوانمردی از آنان نگهداری میکردند. بهمین لحاظ هم هست که هرچند در ایران هنوز موسسه خیریه و نوانخانهای عمومی از طرف دولت یا موسسات تاسیس نگردید، با این وجود هرگز کسی از شدت فقر و گرسنگی تلف نشده [است].»
منبع: شهر امید
دیدگاههای بازدیدکنندگان
ناشناس
سلام
1729 روز پیش ارسال پاسخمطلب خوبی بود
دست شما درد نکند
فقط ای کاش آدرس می داشت.
در خصوص اولین یتیم خانه ایران اطلاعاتی دارید آیا
یا در خصوص مدرسه سازی یا دانشگاه سازی از محل وقف
سپساگزار.